incommunicable

/ˌɪnkəˈmjuːnɪkəbəl//ˌɪnkəˈmjuːnɪkəbəl/

معنی: غیر قابل سرایت، نگفتنی، غیر قابل ابلاغ، غیرقابل پخش، بدون رابطه، بی حرف
معانی دیگر: اظهارنکردنی، غیرقابل ابلاه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: incommunicably (adv.), incommunicability (n.)
• : تعریف: incapable of being communicated.
متضاد: communicable

جمله های نمونه

1. We seem to have developed this incommunicable gap that no matter how hard I try to reach out to him, he's just non-responsive or I end up bursting into tears.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد ما این شکاف غیرقابل ارتباط را ایجاد کرده ایم که هر چقدر هم که تلاش می کنم به او نزدیک شوم، او فقط پاسخ نمی دهد یا در نهایت اشک می ریزم
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این شکاف incommunicable را توسعه داده ایم که مهم نیست چقدر سخت تلاش کنم تا به او دسترسی پیدا کنم، او فقط non است و یا من به گریه می افتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In this manner Van Til discusses all the incommunicable attributes of God: aseity, immutability, infinity, and unity.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب ون تیل تمام صفات غیر قابل انتقال خداوند را مورد بحث قرار می دهد: سهولت، تغییر ناپذیری، بی نهایت و وحدت
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، ون یل همه صفات incommunicable را درباره خداوند به بحث می گذارد: aseity، immutability، ابدیت و وحدت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I distrust the incommunicable; it is the source of all violence.
[ترجمه گوگل]من به غیرقابل ارتباط اعتماد ندارم منشأ همه خشونت هاست
[ترجمه ترگمان]من به انتقال دادنی ندارم؛ منشا همه خشونت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He can extend one scene of missing and incommunicable, by folding the voice and the rencontre of life.
[ترجمه گوگل]او می‌تواند یک صحنه از دست رفته و غیرقابل ارتباط را با تا کردن صدا و نکوهش زندگی گسترش دهد
[ترجمه ترگمان]او می تواند یک صحنه از دست رفته و incommunicable را با تا کردن صدا و تجدید حیات بخشیدن به زندگی گسترش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Young people often complain that their parents are incommunicable.
[ترجمه گوگل]جوانان اغلب از عدم ارتباط والدین خود شکایت دارند
[ترجمه ترگمان]جوانان اغلب شکایت دارند که parents به دیگران انتقال نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I explain myself badly, and it is not a sensation I could expect anyone save Laura to understand, but of such incommunicable quirks is the private mind made up.
[ترجمه گوگل]من خودم را بد توضیح می‌دهم، و این حسی نیست که بتوانم انتظار داشته باشم کسی به جز لورا بفهمد، اما ذهن خصوصی از چنین چیزهای غیرقابل ارتباطی ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]به خودم بد توضیح می دهم، و این احساسی نیست که بتوانم انتظار داشته باشم کسی جز لو را برای درک این موضوع از خود نشان بدهد، اما این موضوع غیرقابل incommunicable ذهن خصوصی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Viewed from this perspective, translation shouldn't set its goal merely as an exchange of messages, but should aim, instead, for the incommunicable dimensions of language.
[ترجمه گوگل]از این منظر، ترجمه نباید هدف خود را صرفاً مبادله پیام ها قرار دهد، بلکه باید ابعاد غیرقابل ارتباط زبان را هدف قرار دهد
[ترجمه ترگمان]با نگاه از این دیدگاه، ترجمه نباید هدف خود را صرفا به عنوان تبادل پیام ها ایجاد کند، بلکه باید به جای آن، برای ابعاد incommunicable زبان هدف قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But the combined beauty of the sound, the form and the meaning of the Chinese reduplicated word is to some extent incommunicable in English.
[ترجمه گوگل]اما زیبایی ترکیبی صدا، فرم و معنای کلمه تکراری چینی تا حدی در انگلیسی غیر قابل انتقال است
[ترجمه ترگمان]اما زیبایی ترکیبی این صدا، شکل و معنای کلمه reduplicated چینی تا اندازه ای به زبان انگلیسی انتقال می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The attributes of God. What is God ( Shorter Catechism ). Incommunicable attributes. Communicable attributes.
[ترجمه گوگل]صفات خداوند خدا چیست (آموزش کوتاه تر) صفات غیر قابل انتقال ویژگی های قابل انتقال
[ترجمه ترگمان]صفات خدا خدا چیست (Catechism کوتاه تر) ویژگی های incommunicable ویژگی های Communicable
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Recently some Buddhist inquired about politics and religion, and that person's view seemed to regard the two spheres as incommunicable.
[ترجمه گوگل]اخیراً برخی بودایی ها در مورد سیاست و مذهب پرس و جو کردند و به نظر می رسید که دیدگاه آن شخص این دو حوزه را غیرقابل ارتباط می داند
[ترجمه ترگمان]به تازگی برخی از بودایی در مورد سیاست و مذهب سوال کردند، و این دیدگاه شخصی به نظر می رسید که این دو حوزه را به عنوان incommunicable تلقی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر قابل سرایت (صفت)
incommunicable

نگفتنی (صفت)
incommunicable, unmentionable, ineffable, irrefrangible, unutterable

غیر قابل ابلاغ (صفت)
incommunicable

غیرقابل پخش (صفت)
incommunicable

بدون رابطه (صفت)
incommunicable

بی حرف (صفت)
silent, incommunicable, wordless

انگلیسی به انگلیسی

• cannot be communicated, cannot be expressed

پیشنهاد کاربران

بپرس