incommodious

/ɪnkəˈmoʊdiːəs//ˌɪnkəˈməʊdjəs/

معنی: ناراحت
معانی دیگر: پرزحمت، ناراحت کننده، ناآسودگر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: incommodiously (adv.), incommodiousness (n.)
• : تعریف: uncomfortable or inconvenient, esp. by not affording enough room or space.
متضاد: commodious

- The passengers complained that the ship's cabins were incommodious.
[ترجمه گوگل] مسافران از خراب بودن کابین کشتی شکایت داشتند
[ترجمه ترگمان] مسافران شکایت داشتند که کابین های کشتی incommodious هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Methods Incommodious bile duct was restored by making gallbladder one (lamella) with cystic artery into half- cannular or cannular gallbladder one (lamella).
[ترجمه گوگل]MethodsIncommodious مجرای صفراوی با تبدیل کیسه صفرا یک (لاملا) با شریان کیستیک به کیسه صفرا نیمه کانولار یا کانالی یک (لاملا) بازسازی شد
[ترجمه ترگمان]روش های کیسه صفرا از طریق ایجاد حفره صفرا یکی (lamella)با سرخرگ ریوی به نیمه - و یا cannular gallbladder (lamella)احیا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Objective To probe into the surgical operation method of restoring incommodious bile duct by gallbladder one (lamella) with cystic artery.
[ترجمه گوگل]هدف بررسی روش عمل جراحی بازگرداندن مجرای صفراوی غیرطبیعی توسط کیسه صفرا یک (لاملا) با شریان کیستیک
[ترجمه ترگمان]هدف تحقیق در مورد روش جراحی ترمیمی مجرای صفرا از طریق کیسه صفرا یکی (lamella)با سرخرگ ریوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was very small, very dark, very ugly, very incommodious.
[ترجمه گوگل]خیلی کوچیک، خیلی تاریک، خیلی زشت، خیلی بد بود
[ترجمه ترگمان]بسیار کوچک و بسیار تاریک و بسیار زشت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Indeed, while the internal structure of the code that comprises the application is incommodious to change and difficult to trace, externally the system may fulfill its functional requirements well.
[ترجمه گوگل]در واقع، در حالی که ساختار داخلی کدی که برنامه را در بر می گیرد، تغییر نامناسب است و ردیابی آن دشوار است، از نظر خارجی، سیستم ممکن است الزامات عملکردی خود را به خوبی برآورده کند
[ترجمه ترگمان]در واقع، در حالی که ساختار داخلی کد که شامل برنامه است برای تغییر و ردیابی مشکل است، سیستم ممکن است الزامات عملکردی خود را به خوبی برآورده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I awoke with stiff and cramped muscles from having slept long on the incommodious seat of a day coach.
[ترجمه گوگل]من با ماهیچه های سفت و گرفتگی از خواب طولانی روی صندلی نامناسب یک مربی روزانه بیدار شدم
[ترجمه ترگمان]با عضلات منقبض و منقبض خود از خواب بیدار شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناراحت (صفت)
uneasy, upset, disturbed, fidgety, unhandy, distraught, inconvenient, tense, uncomfortable, fretful, incommodious

انگلیسی به انگلیسی

• uncomfortable, not convenient, not spacious enough

پیشنهاد کاربران

بپرس