incommensurable

/ˌɪnkəˈmenʃərəbl̩//ˌɪnkəˈmenʃərəbl̩/

معنی: گنگ، سنجش ناپذیر
معانی دیگر: غیرقابل مقایسه، قیاس ناپذیر، ناهمسنجگر، (ریاضی) اندازه ناپذیر، بخش ناپذیر، نامتوافق، متناق­

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: incommensurably (adv.), incommensurability (n.)
• : تعریف: lacking a common standard of measurement or comparison.

جمله های نمونه

1. an incommensurable magnitude
کمیت اندازه ناپذیر،کمیت قیاس ناپذیر

2. his statements are incommensurable with truth
اظهارات او ارزش همسنجی با واقعیت را ندارند.

3. Train and human life are incommensurable.
[ترجمه گوگل]قطار و زندگی انسان قابل مقایسه نیستند
[ترجمه ترگمان]زندگی و زندگی انسانی قیاس ناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The symmetry characters of quasiperiodic crystals and incommensurable phases were discussed.
[ترجمه گوگل]کاراکترهای تقارن بلورهای شبه تناوبی و فازهای غیرقابل مقایسه مورد بحث قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]ویژگی های تقارن کریستال های quasiperiodic و فازه ای قیاس پذیر مورد بحث قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The two types of science are incommensurable.
[ترجمه گوگل]این دو نوع علم قابل قیاس نیستند
[ترجمه ترگمان]دو نوع علم incommensurable هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One that is incommensurable.
[ترجمه گوگل]یکی که غیرقابل قیاس است
[ترجمه ترگمان]چیزی که قیاس ناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Based on Kuhn's theory of incommensurability of science paradigm, this article claims that technology paradigm is incommensurable accordingly.
[ترجمه گوگل]این مقاله بر اساس نظریه کوهن مبنی بر قیاس‌ناپذیری پارادایم علم، ادعا می‌کند که پارادایم فناوری بر این اساس غیرقابل قیاس است
[ترجمه ترگمان]براساس نظریه کوهن از پارادایم علم، این مقاله ادعا می کند که پارادایم فن آوری بر این اساس سنجش ناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The part which nature has in any work of man, is indefinite and incommensurable.
[ترجمه گوگل]بخشی که طبیعت در هر کار انسان دارد، نامشخص و غیرقابل قیاس است
[ترجمه ترگمان]قسمتی که طبیعت در هر کار انسانی دارد نامحدود و قیاس ناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We may adhere to the conception of incommensurability, at the same time we could understand the incommensurable theories.
[ترجمه گوگل]ما ممکن است به مفهوم قیاس ناپذیری پایبند باشیم، در عین حال می توانیم نظریه های غیرقابل قیاس را درک کنیم
[ترجمه ترگمان]ما ممکن است به مفهوم of پایبند باشیم، در عین حال می توانیم نظریه های قیاس ناپذیر را درک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. At this point, Thomas Kuhn denies that Qunine's translation-pamphlet could resolve the obstacles of communicability and comparability between incommensurable theories.
[ترجمه گوگل]در این مرحله، توماس کوهن انکار می کند که جزوه ترجمه کونین بتواند موانع ارتباط پذیری و مقایسه بین نظریه های غیرقابل مقایسه را حل کند
[ترجمه ترگمان]در این نقطه، توماس کوهن این موضوع را انکار می کند که pamphlet Qunine می تواند موانع of و مقایسه بین نظریه های قیاس ناپذیر را حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گنگ (صفت)
dumb, mute, unvocal, whist, speechless, surd, inexpressive, incommensurable, tongueless, voiceless

سنجش ناپذیر (صفت)
incommensurable

تخصصی

[ریاضیات] بی مقیاس مشترک، نامتوافق، اندازه نگرفتنی، اندازه ناپذیر، بخش ناپذیر

انگلیسی به انگلیسی

• having no common standard of measurement; not commensurable; cannot be compared, incomparable

پیشنهاد کاربران

بپرس