incognizant

/ɪnˈkɑːɡnɪzənt//ɪnˈkɒɡnɪzənt/

معنی: بی خبر، نا اگاه، بدون اطلاع، غیر وارد، بدون شناسایی
معانی دیگر: (با: of) ناآگاه به، بی خبراز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of cognizant
متضاد: cognizant

جمله های نمونه

1. Incognizant he, will be your regret.
[ترجمه گوگل]آگاه او، پشیمانی شما خواهد بود
[ترجمه ترگمان]incognizant اون پشیمون میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The friend who knows me still has incognizant my friend, notifying, my house set up here. Thanking everyone comes, leaving footprint.
[ترجمه گوگل]دوستی که من را می شناسد هنوز دوستم را ناشناس دارد و به من اطلاع می دهد که خانه من اینجا قرار دارد تشکر از همه می آید و ردپایی می گذارد
[ترجمه ترگمان]دوست من که می داند من هنوز دوستم، خبر دادن، خانه من در اینجا قرار دارد همه دارن میان، رد پا رو ترک میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The An is incognizant he, you continue.
[ترجمه گوگل]او ناشناخته است، شما ادامه دهید
[ترجمه ترگمان]تو همچنان ادامه می دهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't know you to recognize incognizant here a the monkey which is Sun Wukong?
[ترجمه گوگل]نمی دانی که اینجا میمونی را که سان ووکونگ است، ناشناس تشخیص می دهی؟
[ترجمه ترگمان]یادت نمی اید این جا یک میمون را بشناسی که از آن استفاده می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My classmate: Incognizant ? Incognizant dozen be the half several hours?
[ترجمه گوگل]همکلاسی من: ناشناس؟ دوجین ناشناس نیمی از چند ساعت باشد؟
[ترجمه ترگمان]classmate: incognizant؟ شش تا و نیم ساعت دیگه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In order to there aring many incognizant words, Sydney didn't read like.
[ترجمه گوگل]برای اینکه کلمات نامفهوم زیادی وجود داشته باشد، سیدنی مانند آن را نخواند
[ترجمه ترگمان]سیدنی برای آنکه کلمات نا مشخصی را به زبان آورد مثل این بود که چیزی نمی خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Controled these rules, even the incognizant single phrase can also read out.
[ترجمه گوگل]کنترل این قوانین، حتی یک عبارت ناشناس نیز می تواند خوانده شود
[ترجمه ترگمان]از بین بردن این قواعد، حتی یک جمله تکی نیز می تواند خوانده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. "E . . . . . . you even am I also incognizant?"The middle age man in astonishment says.
[ترجمه گوگل]مرد میانسالی حیرت زده می گوید: «ای شما حتی من هم بی خبرم؟
[ترجمه ترگمان]شما حتی من هم incognizant هستم؟ \" مرد میانسال با حیرت می گوید: \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. "Oddness, " Wei Wei Anne raised voice ugg soliloquized a way:"The elder sister of the blood-sucking vampire the period in numerous Ma reflection aboard water cities why incognizant he.
[ترجمه گوگل]"عجیب،" وی وی آن صدا را بلند کرد ugg به روشی تک گویی کرد: "خواهر بزرگ خون آشام خون مکنده دوره در انعکاس بسیاری از مادر بر روی شهرهای آبی چرا او را نمی شناسد
[ترجمه ترگمان]\"oddness\"، وی وی وی وی \"،\" وی وی \"، خطاب به خود چنین گفت:\" خواهر بزرگ تر خون آشام که در حال مکیدن زندگی بود، مدت زیادی در شهره ای بزرگ آب در حال مکیدن زندگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The meatball son scold a way:Idiot, the somebody else took off clothes you incognizant .
[ترجمه گوگل]پسر کوفته به روشی سرزنش می کند: احمق، یکی دیگر لباس های تو را درآورد
[ترجمه ترگمان]پسر کوفته گوشتی را به او داد و گفت: احمق! یکی دیگر لباس ها را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If, what I said is if, at the beginning, we are incognizant, that should have much good, I now can't so of difficult.
[ترجمه گوگل]اگر آنچه من گفتم این است که در ابتدا ما ناشناخته باشیم، این باید خیلی خوب باشد، اکنون نمی توانم خیلی سخت باشم
[ترجمه ترگمان]اگر، چیزی که من گفتم این است که، در ابتدا، ما از این موضوع آگاه هستیم، که باید خیلی خوب باشد، اما حالا نمی توانم این قدر سخت بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Just not so good speak meaning, now many people all incognizant this phrase.
[ترجمه گوگل]فقط معنی حرف زدن خیلی خوب نیست، حالا بسیاری از مردم همه این عبارت را نمی دانند
[ترجمه ترگمان]فقط معنی حرف زدن زیاد خوب نیست، حالا بسیاری از مردم این جمله را از دست داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All strange that woman. Oneself station before buffet drink to drink thoroughly and why to want respect I, I again incognizant she.
[ترجمه گوگل]خیلی عجیبه اون زن خود ایستگاه قبل از بوفه نوشیدنی به طور کامل و چرا می خواهم احترام من، من دوباره او را ناشناس
[ترجمه ترگمان] خیلی عجیبه که اون زن قبل از اینکه برای نوشیدن آب بنوشم و به طور کامل مشروب بخورم و چرا باید به من احترام بگذارند، بار دیگر از او نا آگاه شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But, I how can hand over to an of certificates complete incognizant of person?
[ترجمه گوگل]اما، من چگونه می توانم به یک گواهی نامه کاملاً ناشناخته از شخص تحویل دهم؟
[ترجمه ترگمان]اما، من چگونه می توانم به یکی از certificates کامل یک فرد دست پیدا کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی خبر (صفت)
abrupt, sudden, unaware, unwitting, unconscious, incognizant, inconscient, witless

نا اگاه (صفت)
incognizant, unknowing

بدون اطلاع (صفت)
incognizant, unadvised

غیر وارد (صفت)
incognizant

بدون شناسایی (صفت)
incognizant

انگلیسی به انگلیسی

• not cognizant; lacking knowledge, unconscious, unaware (also incognisant)

پیشنهاد کاربران

بپرس