inclining

/ɪnˈklaɪnɪŋ//ɪnˈklaɪnɪŋ/

معنی: میل، تمایل، تعظیم
معانی دیگر: خمیدگی بجلو و پایین

جمله های نمونه

1. The more a man knows, the more he is inclined to be modest.
[ترجمه گوگل]هر چه انسان بیشتر بداند، بیشتر متمایل به فروتنی می شود
[ترجمه ترگمان]هرچه بیشتر مردم بدانند او بیشتر متمایل به فروتن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. As the twig is bent so the tree is inclined.
[ترجمه گوگل]همانطور که شاخه خم می شود درخت نیز متمایل می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی شاخه درخت خم می شود، درخت هم مایل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Arthur has some strange ideas, but on this occasion I'm inclined to agree with him.
[ترجمه گوگل]آرتور ایده های عجیبی دارد، اما در این مناسبت من تمایل دارم با او موافق باشم
[ترجمه ترگمان]آرتور ایده های عجیبی دارد، اما در این مورد من مایل هستم با او موافقت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He inclined towards the speaker to hear more clearly.
[ترجمه گوگل]او به سمت گوینده متمایل شد تا واضح تر بشنود
[ترجمه ترگمان]به طرف سخنران خم شد تا واضح تر بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There'll be time for a swim if you feel so inclined.
[ترجمه گوگل]اگر اینقدر تمایل دارید، زمانی برای شنا وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اگر احساس بهتری داشته باشید، برای شنا وقت خواهیم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I incline to the view that he is right.
[ترجمه گوگل]من به این دیدگاه تمایل دارم که حق با اوست
[ترجمه ترگمان]به نظرم می آید که حق با او ست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was inclined to trust him.
[ترجمه گوگل]او تمایل داشت به او اعتماد کند
[ترجمه ترگمان]میل داشت به او اعتماد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nobody felt inclined to argue with Smith.
[ترجمه گوگل]هیچ کس تمایلی به بحث با اسمیت نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ کس میل نداشت با اسمیت جر و بحث کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I only write when I feel inclined to.
[ترجمه گوگل]من فقط زمانی می نویسم که تمایل داشته باشم
[ترجمه ترگمان]من فقط وقتی احساس می کنم که دلم می خواهد چیزی بنویسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The accident inclined him to reconsider his career.
[ترجمه گوگل]این تصادف باعث شد که او در حرفه خود تجدید نظر کند
[ترجمه ترگمان]تصادف به او تمایل داشت که در حرفه خود تجدید نظر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He inclined forward so as to hear more clearly.
[ترجمه گوگل]او به جلو متمایل شد تا واضح تر بشنود
[ترجمه ترگمان]او به جلو خم شد تا بهتر بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The road inclines to the right.
[ترجمه گوگل]جاده به سمت راست متمایل می شود
[ترجمه ترگمان]راه inclines به راست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Prime Minister is believed to be inclining towards an April election.
[ترجمه گوگل]گمان می رود که نخست وزیر به انتخابات آوریل تمایل دارد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر معتقد است که تمایل به تمایل به انتخابات ماه آوریل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The land inclines towards the shore.
[ترجمه گوگل]زمین به سمت ساحل متمایل می شود
[ترجمه ترگمان]به خشکی نزدیک ساحل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

تعظیم (اسم)
bow, obeisance, inclining, curtsey, curtsy

پیشنهاد کاربران

بپرس