inclemency

/ɪnˈklemənsi//ɪnˈklemənsi/

معنی: شدت، سختی، بی رحمی، بی اعتدالی، فقدان ملایمت، سنگدلی
معانی دیگر: سختی، شدت، بی اعتدالی، فقدان ملایمت، بی رحمی، سنگدلی

جمله های نمونه

1. The inclemency of weather in the Qinghai - Tibet Plateau with anoxic atmosphere low temperature makes treatment difficult.
[ترجمه گوگل]نامساعد بودن آب و هوا در فلات چینگهای - تبت با دمای پایین جو بدون اکسیژن درمان را دشوار می کند
[ترجمه ترگمان]کاهش آب و هوا در فلات چینگهای - تبت با دمای پایین جو، درمان را دشوار ساخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The inclemency of weather in the Qinghai-Tibet Plateau with anoxic atmosphere and low temperature makes wastewater treatment difficult.
[ترجمه گوگل]نامساعد بودن آب و هوا در فلات چینگهای-تبت با جوی بدون اکسیژن و دمای پایین، تصفیه فاضلاب را دشوار می کند
[ترجمه ترگمان]بارش آب و هوا در فلات چینگهای - تبت با جو anoxic و دمای پایین، تصفیه فاضلاب را دشوار ساخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The inclemency of the weather kept us from school.
[ترجمه گوگل]هوای نامساعد ما را از مدرسه باز داشت
[ترجمه ترگمان]The آب و هوا ما را از مدرسه دور نگه می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Additionally, it is how to evade present and outer obstruct and inclemency . Chuang Tzu suggested that softness and no-action are possible ways.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، نحوه اجتناب از انسداد و ناخوشایند فعلی و بیرونی است چوانگ تزو پیشنهاد کرد که نرمی و عدم اقدام راه های ممکن هستند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، این است که چطور از حال فرار و مانع بیرونی و مزاحم فرار کند Chuang تائو معتقد است که نرمی و عدم انجام هیچ اقدامی ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Let me do not pray to get the asylum in the inclemency, But pray the ability fearlessness of face them, Let I not imprecation I of pain and sufferings will stop, But beg my heart and can conquer it.
[ترجمه گوگل]بگذار در بدبختی ها برای گرفتن پناهندگی دعا نکنم، اما توان بی باکی از رویارویی با آنها را دعا کنم، نگذار که آزار دردها و رنج ها متوقف شود، اما از قلبم التماس کنم و بتوانم آن را تسخیر کنم
[ترجمه ترگمان]بگذار من دعا نکنم که در میان inclemency و در میان inclemency و یا به خاطر ترس و ترس از مقابله با آن ها دعا کنم، بگذار از درد و رنج جلوگیری کنم، اما از صمیم قلب التماس می کنم که آن را فتح کنم و بر آن غلبه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I asked myself where my mother could be, whether she'd also been able to withstand the poison, her lungs adapt to this solitary inclemency and the dearth of oxygen.
[ترجمه گوگل]از خودم پرسیدم که مادرم کجا می‌تواند باشد، آیا او هم می‌توانست در برابر سم مقاومت کند، ریه‌هایش با این عذاب انفرادی و کمبود اکسیژن سازگار است یا خیر
[ترجمه ترگمان]از خودم پرسیدم که مادرم کجا می تواند باشد، آیا می توانست در برابر سم مقاومت کند، یا ریه او با این inclemency تنهایی و کمبود اکسیژن سازگار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her early works, The Bluest Eye and Sula deal with the initiation inclemency of black girls, which includes the lack of initiation guide, the split of black community and the shackle of patriarchy.
[ترجمه گوگل]آثار اولیه او، «آبی‌ترین چشم» و «سولا» به بدخلقی دختران سیاه‌پوست می‌پردازد که شامل فقدان راهنمای آغاز، انشعاب جامعه سیاه‌پوستان و غل و زنجیر مردسالاری است
[ترجمه ترگمان]کاره ای اولیه او، چشم bluest و Sula با the آغازین دختران سیاه پوست، که شامل فقدان راهنمای آشنایی، جدایی از جامعه سیاه و the پدرسالاری می شود، سروکار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We were still sitting in our places when the faery troop meandered back to the camp, chased home by the sud-den inclemency.
[ترجمه گوگل]ما هنوز در جای خود نشسته بودیم که نیروهای پریان به سمت کمپ پر پیچ و خم برگشتند و با بدبختی ناگهانی به خانه تعقیب کردند
[ترجمه ترگمان]ما هنوز در مکان های ما نشسته بودیم که گروه faery تا جایی که به اردوگاه منتهی می شد، پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Let me do not pray to get the asylum in the inclemency.
[ترجمه گوگل]برای گرفتن پناهندگی در بدبختی دعا نکنم
[ترجمه ترگمان]به من اجازه بدهید که در میان inclemency و inclemency از پناه گاه بیرون بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شدت (اسم)
intensity, acrimony, severity, force, gravity, violence, hardness, fury, inclemency, extremity, intension, duress, stringency, vehemence, tensity

سختی (اسم)
resistance, hardship, privation, rigor, intensity, calamity, distress, severity, violence, tenacity, adversity, hardness, difficulty, trouble, discomfort, rigidity, inclemency, solidity, intension, obstruction, complication, problem, cumber, implacability, inexorability, inflexibility, rigorism

بی رحمی (اسم)
brutality, atrocity, savagery, barbarity, inclemency, sadism

بی اعتدالی (اسم)
excess, inclemency, extravagance, immoderation, intemperance, immoderacy, nimiety

فقدان ملایمت (اسم)
inclemency

سنگدلی (اسم)
inclemency, inexorability

انگلیسی به انگلیسی

• roughness, severity, harshness (of weather)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : inclemency
✅️ صفت ( adjective ) : inclement
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس