incessant

/ˌɪnˈsesənt//ɪnˈsesnt/

معنی: بی پایان، پیوسته، پی در پی، لاینقطع
معانی دیگر: بی وقفه، ایست ناپذیر، ثابت، پایدار، دایم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: incessantly (adv.)
• : تعریف: never ceasing; continual.
مترادف: ceaseless, constant, continual, continuous, unceasing
متضاد: intermittent, occasional
مشابه: chronic, endless, everlasting, interminable, nonstop, perpetual, persistent, relentless, restless, unbroken, unrelenting, unremitting

- The incessant drone of a mosquito kept her awake half the night.
[ترجمه گوگل] پهپاد بی وقفه یک پشه او را نیمه شب بیدار نگه داشت
[ترجمه ترگمان] صدای مداوم یک پشه او را تا نصف شب بیدار نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the incessant patter of those old communists
چرندیات تمام نشدنی آن کمونیست های پیر

2. The incessant hurry and trivial activity of daily life seem to prevent, or at least, discourage quiet and intensive thinking.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسد عجله‌های بی‌وقفه و فعالیت‌های بی‌اهمیت زندگی روزمره مانع از تفکر بی‌صدا و فشرده می‌شود یا دست‌کم آن را دلسرد می‌کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که فعالیت بی وقفه و بی وقفه زندگی روزمره مانع از تفکر آرام و فشرده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We have had incessant snowfall since yesterday afternoon.
[ترجمه گوگل]از بعدازظهر دیروز بی وقفه برف می بارد
[ترجمه ترگمان]از دیروز بعد از ظهر برف زیادی باریده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The jukebox ground out an incessant stream of pop music.
[ترجمه گوگل]جوک باکس یک جریان بی وقفه از موسیقی پاپ را زمین گیر کرد
[ترجمه ترگمان]دستگاه پخش موسیقی یک موج بی پایان از موسیقی پاپ را روی زمین پخش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The noise of bombs and guns was incessant.
[ترجمه گوگل]صدای بمب و تفنگ بی وقفه بود
[ترجمه ترگمان]صدای بمب ها و توپ ها پی درپی به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The child's incessant talking started to irritate her.
[ترجمه گوگل]صحبت های بی وقفه کودک باعث عصبانیت او شد
[ترجمه ترگمان]مدام حرف می زد که او را ناراحت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Quite apart from the borders' incessant claims on the tsar's attention, they tied down his troops.
[ترجمه گوگل]جدا از ادعاهای بی وقفه مرزها در مورد توجه تزار، آنها سربازان او را به بند کشیدند
[ترجمه ترگمان]از مرزه ای جنوبی توجه تزار کام لا متمایز بود و قشون خود را به هم گره زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At other times, they waged an incessant guerrilla war, attacking isolated Roman garrisons, ambushing caravans, cutting supply routes.
[ترجمه گوگل]در زمان‌های دیگر، آنها یک جنگ چریکی بی‌وقفه به راه انداختند، به پادگان‌های منزوی رومی حمله کردند، به کاروان‌ها کمین کردند، راه‌های تدارکات را قطع کردند
[ترجمه ترگمان]در زمان های دیگر، آن ها یک جنگ چریکی تمام عیار را آغاز کردند و به پادگان روم isolated، کاروان های ambushing، و مسیرهای تامین آذوقه حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She gave two- or three-word answers to reporters' incessant questions.
[ترجمه گوگل]او به سوالات بی وقفه خبرنگاران پاسخ دو یا سه کلمه ای می داد
[ترجمه ترگمان]او پاسخ های دو یا سه کلمه ای به خبرنگاران پیوسته داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Outside the window is the incessant noise of cars and buses.
[ترجمه گوگل]بیرون پنجره صدای بی وقفه ماشین ها و اتوبوس ها به گوش می رسد
[ترجمه ترگمان]بیرون پنجره صدای لاینقطع ماشین ها و اتوبوس ها به گوش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was hungry, soaked by the incessant London rain and sheltering in a doorway of a back-street in Cricklewood.
[ترجمه گوگل]او گرسنه بود، از باران بی وقفه لندن خیس شده بود و در ورودی یک خیابان در کریکلوود پناه گرفته بود
[ترجمه ترگمان]او گرسنه و خیس از باران شدید لندن بود و در یک درگاه باز در خیابان Cricklewood پناه گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The incessant buzzing of helicopters filled the evening sky.
[ترجمه گوگل]وزوز بی وقفه هلیکوپترها آسمان عصر را پر کرده بود
[ترجمه ترگمان]همهمه مداوم هلیکوپترها آسمان شب را پر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His two-term governorship has been an exercise in incessant mutual support between Texas business and Texas politics.
[ترجمه گوگل]فرمانداری دو دوره او تمرینی برای حمایت متقابل بی وقفه بین تجارت تگزاس و سیاست تگزاس بوده است
[ترجمه ترگمان]فرمانداری دو دوره او یک ورزش در حمایت دو جانبه بین سیاست های تگزاس و تگزاس بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Democracy died after a period of incessant wars, imperial expansion abroad, and the rise of demagoguery at home.
[ترجمه گوگل]دموکراسی پس از دوره ای از جنگ های بی وقفه، گسترش امپراتوری در خارج از کشور و ظهور عوام فریبی در داخل مرد
[ترجمه ترگمان]دموکراسی پس از یک دوره جنگ های پی درپی، گسترش امپراطوری در خارج از کشور و افزایش of در وطن جان خود را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Eccentrics talk to themselves; some of us address incessant memos to ourselves; many people write in private journals.
[ترجمه گوگل]افراد عجیب و غریب با خود صحبت می کنند برخی از ما یادداشت های بی وقفه را به خودمان خطاب می کنیم بسیاری از مردم در مجلات خصوصی می نویسند
[ترجمه ترگمان]بعضی ها با خودشان حرف می زنند، بعضی از ما نامه های دائمی را به خودمان می گوییم؛ بسیاری از مردم در روزنامه های خصوصی می نویسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی پایان (صفت)
inconclusive, abysmal, endless, unending, eternal, incessant, illimitable, unbound, unfinished, never-ending, termless

پیوسته (صفت)
contiguous, vicinal, eternal, incessant, continuous, attached, allied, united, joined, connected, proximate, continual, uninterrupted, ceaseless, syndetic, coalescent, legato, married

پی در پی (صفت)
incessant, consecutive, successive, sequential, continual, steady, repeated, sequent

لاینقطع (صفت)
incessant, continual, continued

انگلیسی به انگلیسی

• continuous, unceasing, continuing without a pause
an incessant activity never stops.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Continuing without interruption or pause 🔁
🔍 مترادف: Unceasing
✅ مثال: The incessant noise from the construction site made it hard to concentrate.
توقف ناپذیر
incessant ( adj ) ( ɪnsɛsnt ) =never stopping, e. g. incessant rain. incessant meetings. incessantly ( adv )
incessant
🔴 continuing without stopping : not stopping — used to describe something that is unpleasant or annoying
◀️The neighbors were bothered by the dog's incessant barking.
◀️Their incessant talking often distracts the other students.
...
[مشاهده متن کامل]

ADVERB | قید : INCESSANTLY
◀️She pestered us incessantly
◀️ He talks incessantly : او دائماً حرف می زند.
◀️ She talked about him incessantly : به طور پیوسته درباره ی او صحبت می کرد.
◀️ He checks his phone incessantly : تلفنش را به طور مداوم بررسی می کند.
◀️ She talked incessantly about the most trivial things : به طور پیوسته در مورد پیش پا افتاده ترین چیزها حرف می زد.
◀️ She was incessantly smoking cigarettes : بی وقفه سیگار می کشید.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : incessant
✅️ قید ( adverb ) : incessantly
با توجه به معنای انگلیسی ( continuing without pause or interruption ) :
بی وقفه
پایان ناپذیر
مکرر
[حمله ی] بی امان

بپرس