incense

/ˌɪnˈsens//ɪnˈsens/

معنی: بخور خوشبو، تحریک کردن، خشمگین کردن، تهییج کردن، بخور دادن به
معانی دیگر: بخور، گزدود، خوزم، دودآب، دود و بوی بخور، بوی خوش، تعریف و تحسین، ستایش، بخور دادن، عطر زدن، (اسفند و عود و عنبر و غیره) دود کردن، به خشم آوردن، عصبانی کردن، آتشی کردن، سوزاندن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any gum, wood, or other aromatic substance that produces a pleasant odor when burned.

- She lit the incense, and its perfume soon filled the air.
[ترجمه مصطفی] او عود را روشن کرد و بوی آن خیلی زود هوای فضا را پر کرد
|
[ترجمه گوگل] او عود را روشن کرد و عطر آن به زودی فضا را پر کرد
[ترجمه ترگمان] دود را روشن کرد و هوا به زودی هوا را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the fragrant odor or smoke produced by burning such substances.

- The cathedral smelled of incense.
[ترجمه گوگل] کلیسای جامع بوی عود می داد
[ترجمه ترگمان] کلیسای جامع بوی بخور می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: any sweet pleasant fragrance.
مشابه: perfume
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: incenses, incensing, incensed
• : تعریف: to scent with incense.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: incenses, incensing, incensed
مشتقات: incensement (n.)
• : تعریف: to make extremely angry; enrage.
مترادف: enrage, infuriate, madden
متضاد: placate
مشابه: aggravate, agitate, anger, gall, indignant, inflame, irk, irritate, nettle, outrage, peeve, pique, provoke, rankle, rile, tee off, vex

- His rudeness incensed me, especially as it was aimed at my family.
[ترجمه گوگل] بی ادبی او من را خشمگین کرد، به خصوص که خانواده ام را هدف قرار می داد
[ترجمه ترگمان] بی ادبی او مرا به خشم آورد، به خصوص که به خانواده من نشانه رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new rule was grossly unfair and incensed the workers.
[ترجمه گوگل] قانون جدید به شدت ناعادلانه بود و کارگران را خشمگین کرد
[ترجمه ترگمان] قانون جدید به طور فاحش ناعادلانه بود و کارگران را خشمگین ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. incense burner
مجمر،آتشدان

2. to burn incense
(اسفند و غیره) دود کردن،عود و عنبر سوزاندن

3. Without a cold biting, nothing is tangy incense.
[ترجمه گوگل]بدون لقمه سرد، هیچ چیز بخور تند نیست
[ترجمه ترگمان]بدون گاز سوز هیچ چیز بخور و بخور نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Let's burn incense in the memory of our pure past.
[ترجمه گوگل]بیایید به یاد گذشته پاک خود بخور دهیم
[ترجمه ترگمان]بیا در خاطره گذشته our رو روشن کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In summer, they usually burn some coil incense to keep away the mosquitoes.
[ترجمه گوگل]در تابستان معمولا مقداری بخور کویل می سوزانند تا پشه ها را دور نگه دارند
[ترجمه ترگمان]در تابستان، آن ها معمولا بعضی از coil را می سوزانند تا پشه ها را دور نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The musty aroma of incense made her head swim.
[ترجمه گوگل]عطر کپک زده بخور سرش را به شنا واداشت
[ترجمه ترگمان]عطر نا عطری که به مشام می رسید سرش را به شنا درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The air was sweet with incense.
[ترجمه گوگل]هوا از عود شیرین بود
[ترجمه ترگمان]هوا پر از دود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She stinks out the whole house with her incense and candles.
[ترجمه گوگل]او با بخور و شمع هایش کل خانه را بدبو می کند
[ترجمه ترگمان]اون همه خونه رو با incense و شمع بو می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He loves all the high church traditions?incense and processions and vestments.
[ترجمه گوگل]او تمام سنت های عالی کلیسا را ​​دوست دارد؟ بخور و دسته ها و لباس ها
[ترجمه ترگمان]اون همه سنت های کلیسایی رو دوست داره؟ بخور و processions و لباس ها و لباس ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was an unmistakable smell of incense in the air.
[ترجمه گوگل]بوی بی نظیری از بخور در هوا می پیچید
[ترجمه ترگمان]در هوا بوی unmistakable به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Incense always had associations with religion for him.
[ترجمه گوگل]بخور همیشه برای او با دین ارتباط داشت
[ترجمه ترگمان]Incense همیشه دارای associations با مذهب برای او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mr Sharma lit incense and chanted Sanskrit mantras.
[ترجمه گوگل]آقای شارما بخور روشن کرد و مانتراهای سانسکریت سر داد
[ترجمه ترگمان]Mr Sharma را روشن کرد و mantras سانسکریت را سر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Blake thought the burning incense could have been a hallucinogenic drug which was altering his perception.
[ترجمه گوگل]بلیک فکر می‌کرد که بخور سوزان می‌تواند یک ماده مخدر توهم‌زا باشد که درک او را تغییر می‌دهد
[ترجمه ترگمان]بلیک \" فکر می کرد که دود burning میتونه یه داروی توهم زا بوده که اون رو تغییر میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The sweet scent of incense filled the air.
[ترجمه گوگل]عطر شیرین عود فضا را پر کرده بود
[ترجمه ترگمان]عطر شیرین of فضا را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بخور خوشبو (اسم)
incense

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

خشمگین کردن (فعل)
annoy, incense, aggravate, exasperate, anger, infuriate, vex, make angry, disgruntle, spite, irritate, enrage, make furious, provoke

تهییج کردن (فعل)
excite, stimulate, incense, ferment, motivate, whet, buck up

بخور دادن به (فعل)
incense

انگلیسی به انگلیسی

• substance which gives of a sweet smell when burned; smoke produced by burning incense; perfume, pleasant smell; praise, flattery
burn incense; perfume; anger, enrage, provoke, irritate
incense is a substance that is burned for its sweet smell, often during a religious ceremony.
something that incenses you makes you extremely angry; a formal use.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To provoke strong anger 😡
🔍 مترادف: Enrage
✅ مثال: The unfair accusation incensed him, causing him to shout in anger
to cause someone to be extremely angry
باعث عصبانیت شدید کسی شدن
***************************************************************************************************
مثال؛
The editor said a lot of readers would be incensed by my article on class.
...
[مشاهده متن کامل]

I was so incensed by what he was saying I had to walk out.
مترادف؛
anger
exasperate
infuriate

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/incense
چوب عود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : incense
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : incensed
✅️ قید ( adverb ) : _
این کلمه دو معنی دارد
به عنوان فعل معنیه عصبانی کردن - خشمگین کردن میده
به عنوان اسم یه چیزی که از سوختنش بوی خوبی در هوا پیچیده می شه مثل همینی که دوستان گفتند مثل اسفند
عود و اسفند یا هر چیر خوشبوکه میسوزانند
بوی خوش
اسپند دود کردن
عود و اسفند a small stick that produces a nice smell when you burn it.
عود، داربو

بپرس