صفت ( adjective )
مشتقات: incapably (adv.), incapability (n.)
مشتقات: incapably (adv.), incapability (n.)
• (1) تعریف: lacking in skill; incompetent.
• متضاد: capable, competent
• مشابه: hopeless, ineffective
• متضاد: capable, competent
• مشابه: hopeless, ineffective
- a completely incapable mechanic
[ترجمه گوگل] مکانیک کاملا ناتوان
[ترجمه ترگمان] یه مکانیک که قادر به انجام این کار نیست …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه مکانیک که قادر به انجام این کار نیست …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: not possessing the necessary ability or capacity; not able (usu. fol. by of).
• مترادف: unable
• متضاد: able, capable
• مترادف: unable
• متضاد: able, capable
- He is incapable of making his own decisions.
[ترجمه گوگل] او قادر به تصمیم گیری خود نیست
[ترجمه ترگمان] اون توانایی درست کردن تصمیمات خودش رو نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون توانایی درست کردن تصمیمات خودش رو نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: not having the psychological makeup that allows a particular emotion or the carrying out of particular act (usu. fol. by of).
- I thought I was incapable of such anger.
[ترجمه گوگل] فکر میکردم قادر به چنین عصبانیتی نیستم
[ترجمه ترگمان] من فکر می کردم که من قادر به چنین خشمی نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من فکر می کردم که من قادر به چنین خشمی نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was incapable of lying.
[ترجمه گوگل] او قادر به دروغ گفتن نبود
[ترجمه ترگمان] از دروغ گفتن عاجز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از دروغ گفتن عاجز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in law, not having the required qualifications.