inbreeding

/ˌɪnˈbriːdɪŋ//ˌɪnˈbriːdɪŋ/

معنی: درون همسری، تخم کشی از جانوران همتیره
معانی دیگر: تولید و تناسل در میان هم نژادها

جمله های نمونه

1. intellectual inbreeding
ناتوانی فکری (در اثر حشر و نشر درون گروهی عقاید)

2. In the 19th century, inbreeding nearly led to the extinction of the royal family.
[ترجمه گوگل]در قرن نوزدهم، همخونی تقریباً منجر به انقراض خانواده سلطنتی شد
[ترجمه ترگمان]در قرن ۱۹، همخونی نزدیک به انقراض خانواده سلطنتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Reduced vigor or " inbreeding depression " is not an invariable consequence of inbreeding.
[ترجمه گوگل]کاهش قدرت یا "افسردگی همخونی" پیامد تغییر ناپذیر همخونی نیست
[ترجمه ترگمان]کاهش قدرت و یا \"افسردگی همخونی\" نتیجه قطعی همخونی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Inbreeding is crossing between close relations.
[ترجمه گوگل]همخونی تلاقی بین روابط نزدیک است
[ترجمه ترگمان]Inbreeding بین روابط نزدیک عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But there is an equally important downside: inbreeding.
[ترجمه گوگل]اما یک جنبه منفی به همان اندازه مهم وجود دارد: همخونی
[ترجمه ترگمان]اما یک جنبه منفی مهم وجود دارد: همخونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Inbreeding may have caused the deformity and even prevented him from producing an heir with his wife, who was probably his half sister.
[ترجمه گوگل]همخونی ممکن است باعث این بدشکلی شده باشد و حتی مانع از ایجاد وارث با همسرش، که احتمالاً خواهر ناتنی او بود، شده باشد
[ترجمه ترگمان]Inbreeding ممکن است موجب بدشکلی شود و حتی او را از تولید یک وارث با همسرش محروم کند که احتمالا خواهر ناتنی او بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Unfortunately, some of these colors require extensive inbreeding to obtain; double dapples are often born eyeless or with severely underdeveloped eyes.
[ترجمه گوگل]متأسفانه، برخی از این رنگ ها برای به دست آوردن نیاز به همخونی گسترده دارند داپل های دوتایی اغلب بدون چشم یا با چشم های به شدت توسعه نیافته به دنیا می آیند
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، برخی از این رنگ ها نیازمند همخونی گسترده برای بدست آوردن هستند؛ dapples دوگانه اغلب بدون چشم یا با چشم توسعه نیافته به دنیا می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If inbreeding is bad, then the opposite – outbreeding – should be good.
[ترجمه گوگل]اگر همخونی بد است، عکس آن - همخونی - باید خوب باشد
[ترجمه ترگمان]اگر همخونی بد باشد، پس the - outbreeding - باید خوب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Small populations cannot avoid a certain amount of inbreeding.
[ترجمه گوگل]جمعیت های کوچک نمی توانند از مقدار معینی از همخونی اجتناب کنند
[ترجمه ترگمان]جمعیت های کوچک نمی توانند از مقدار مشخصی همخونی اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Exogamy prevents the ill effects of inbreeding and promotes evolution of human race.
[ترجمه گوگل]برون‌همسری از اثرات نامطلوب همخونی جلوگیری می‌کند و باعث تکامل نژاد بشر می‌شود
[ترجمه ترگمان]exogamy از اثرات بد همخونی و ارتقای تکامل نژاد بشر جلوگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Inbreeding is a drawback from snitching most their employees from only one or two companies.
[ترجمه گوگل]همخونی نقطه ضعفی است که اکثر کارمندان خود را از یک یا دو شرکت جدا می کنند
[ترجمه ترگمان]Inbreeding یک عیب از snitching بیشتر کارمندان خود از تنها یک یا دو شرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Presumably they disperse to other areas, suggesting that inbreeding is unlikely.
[ترجمه گوگل]احتمالاً آنها به مناطق دیگر پراکنده می شوند، که نشان می دهد همخونی بعید است
[ترجمه ترگمان]احتمالا آن ها به مناطق دیگر پراکنده می شوند و می گویند همخونی بعید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Those decrease with increasing genetic stability and inbreeding.
[ترجمه گوگل]آنها با افزایش ثبات ژنتیکی و همخونی کاهش می یابند
[ترجمه ترگمان]آن کاهش با افزایش ثبات ژنتیکی و همخونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Endodeme is a deme composed of predominantly closely inbreeding but dioecious individuals.
[ترجمه گوگل]اندودم دمی است که از افراد عمدتاً همخون اما دوپایه تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]Endodeme یک deme متشکل از یک همخونی از نزدیک اما غیر انسانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درون همسری (اسم)
endogamy, inbreeding

تخم کشی از جانوران هم تیره (اسم)
inbreeding

تخصصی

[علوم دامی] پرورش خویشاوندی یا خویش جفتی ؛ تولید نتاج بوسیله والدینی که رابطه فامیلی آنها از میانگین رابطه فامیلی گله بیشتر است . پرورش خویشاوندان معمولاً نسبت ژنهای هموزیگوت در یک جمعیت همخون را افزایش می دهد .
[بهداشت] درون زادی
[آمار] درون پیوندی

انگلیسی به انگلیسی

• breeding of closely related individuals
inbreeding is the repeated breeding of closely related animals or people.

پیشنهاد کاربران

ازدواج فامیلی.
مثال: is that a result of the inbreeding?
آمیزش خویشاوندی
inbreeding ( زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری )
واژه مصوب: خویش آمیزی
تعریف: آمیزش بین جمعیت های گیاهی و جانوری که از نظر ژن شناختی به هم نزدیک اند، شامل خودگشنی و آمیزش خواهروبرادری و آمیزش با زادگان و نیاها
when a young animal is born from closely related parents
خویشاوند آمیزی ، درون آمیزی خانوادگی ، درون آمیزی خویشاوندی ، درون آمیزی خویشی
اصلاح نباتات و اکولوژی بذر: خویش آمیزی
دستکاری ژنتیکی ( در تناسل موجودات زنده اعم از انسان، گیاه و حیوان )
درون تباری

بپرس