inbreed

/ˈɪnˌbrid//ˈɪnˌbrid/

معنی: تولید کردن، بوجود اوردن، از جانوران همتیره تخم کشیدن، از یک نژاد ایجاد کردن
معانی دیگر: (مجازی - در اثر عدم مبادله و تغییر اجتماعی یا اداری و غیره) کم توان شدن، حشر و نشر درون گروهی کردن، درون زاد گیری کردن، با خویشان ازدواج کردن، خویش آمیزی کردن، موجب شدن، پرورش دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inbreeds, inbreeding, inbred
(1) تعریف: to produce as offspring of closely related individuals.

(2) تعریف: to breed or produce from within; engender.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to breed with close relatives.

جمله های نمونه

1. Conversely, those to whom citizens accord deference have been characterized by having an in-bred sense of duty.
[ترجمه گوگل]برعکس، کسانی که شهروندان نسبت به آنها احترام قائل هستند، با داشتن یک احساس وظیفه‌گرایانه مشخص می‌شوند
[ترجمه ترگمان]بالعکس، آن هایی که به احترام شهروندان خود احترام می گذارند با داشتن یک حس وظیفه در سطح بالا مشخص می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Honeybee breeders often inbreed their bees in order to ensure desired traits.
[ترجمه گوگل]پرورش دهندگان زنبور عسل اغلب زنبورهای خود را همخونی می کنند تا از صفات مورد نظر اطمینان حاصل کنند
[ترجمه ترگمان]honeybee breeders اغلب زنبوره ای خود را به منظور کسب اطمینان از ویژگی های مورد نظر، احیا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The morphology of anatomy and histology of vertebra and rib, and vertical compression on lumbar vertebrae in inbreed line Banna mining were studied.
[ترجمه گوگل]مورفولوژی آناتومی و بافت شناسی مهره و دنده و فشرده سازی عمودی بر روی مهره های کمری در استخراج موز لاین همخون مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]مورفولوژی آناتومی و histology ستون فقرات و قفسه سینه، و فشردگی عمودی روی مهره های کمری در خط سیر بنا، مورد مطالعه قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Yes you can find genetic similarities between isolated groups of people that inbreed.
[ترجمه گوگل]بله، می‌توانید شباهت‌های ژنتیکی را بین گروه‌های جدا شده از افراد همخون پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]بله، شما می توانید شباهت های ژنتیکی بین گروه های منزوی از افراد را بیابید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The genetic variation and correlation of quality characters of 74 inbreed lines which were parents of elite hybridize varieties that were grew widely.
[ترجمه گوگل]تنوع ژنتیکی و همبستگی صفات کیفی 74 لاین همخونی که والدین ارقام دورگه نخبه بودند که به طور گسترده رشد کردند
[ترجمه ترگمان]تنوع ژنتیکی و ارتباط حروف با کیفیت ۷۴، که پدر و مادر انواع برجسته hybridize بودند که به طور گسترده گسترش یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ah, I haven't explained " ideological incest " yet: it's when ideas inbreed too much without anything new entering the meme pool .
[ترجمه گوگل]آه، من هنوز "حروم با محارم ایدئولوژیک" را توضیح نداده ام: این زمانی است که ایده ها بیش از حد همخونی می کنند بدون اینکه چیز جدیدی وارد حوضچه میم شود
[ترجمه ترگمان]\"آه، من\" incest \"ایدئولوژیکی\" را توضیح نداده ام، با این حال: این زمانی است که ایده ها بدون هیچ چیز جدیدی وارد استخر مم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The version 11 and its higher version of Statistical Analysis System (SAS) provides an INBREED procedure which can calculate inbreeding coefficients of large animal population.
[ترجمه گوگل]نسخه 11 و نسخه بالاتر آن از سیستم تجزیه و تحلیل آماری (SAS) یک روش INBREED را ارائه می دهد که می تواند ضرایب همخونی جمعیت بزرگ حیوانات را محاسبه کند
[ترجمه ترگمان]نسخه ۱۱ و نسخه بالاتر آن سیستم آنالیز آماری (SAS)یک روش INBREED را ارایه می دهد که می تواند ضرایب همخونی جمعیت بزرگ حیوان را محاسبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The lacking ratio of Gly mBd 28K in Landraces (40. 4%)was slightly higher than that of inbreed varieties.
[ترجمه گوگل]نسبت کمبود Gly mBd 28K در نژادهای بومی (40 4%) کمی بیشتر از واریته‌های همخون بود
[ترجمه ترگمان]نسبت کمبود gly mBd ۲۸ K در Landraces (۴۰ ۴ %)کمی بالاتر از نوع of بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تولید کردن (فعل)
breed, raise, fetch up, supply, generate, produce, beget, turn out, procreate, inbreed, bring forward, manufacture

بوجود اوردن (فعل)
father, raise, make, generate, beget, inbreed

از جانوران همتیره تخم کشیدن (فعل)
inbreed

از یک نژاد ایجاد کردن (فعل)
inbreed

انگلیسی به انگلیسی

• repeatedly breed closely related individuals; generate within, produce within

پیشنهاد کاربران

1. تولید کردن. موجب شدن . بوجود آوردن. پرورش دادن. از جانوران هم تیره تخم کشیدن. از یک نژاد ایجاد کردن
مثال:
we inbreed ostrich
ما شترمرغ پرورش می دهیم.
اینبرید: ازدواج های ( بویژه مکرر ) فامیلی در گیاه، جانور و یا انسان.

بپرس