inauspicious

/ˌɪˌnɑːwˈspɪʃəs//ˌɪnɔːˈspɪʃəs/

معنی: شوم، نامیمون، نامبارک، ناخجسته
معانی دیگر: بد شگون، بدیمن، بدطالع، نحس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inauspiciously (adv.), inauspiciousness (n.)
• : تعریف: showing little or no promise of success; unfavorable.
متضاد: auspicious, promising, propitious
مشابه: contrary, ill, ill-omened, unfavorable, unlikely, unlucky

- an inauspicious start to the new year
[ترجمه زهرا خسروی] شروع نحس برای سال جدید
|
[ترجمه گوگل] شروع بدی برای سال جدید
[ترجمه ترگمان] چه راه شومی برای سال نو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. After an inauspicious start, Scotland went on to win the match.
[ترجمه گوگل]پس از شروع بد، اسکاتلند به پیروزی رسید
[ترجمه ترگمان]پس از یک دفعه دیگر، اسکاتلند رفت تا در مسابقه پیروز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The meeting got off to an inauspicious start when he was late.
[ترجمه گوگل]وقتی او دیر رسید، جلسه شروع بدی داشت
[ترجمه ترگمان]وقتی دیر رسید، ملاقات با an آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Bel-Hathor seemed an inauspicious choice; like most Sapherian princes he was something of an eccentric.
[ترجمه گوگل]بل هاثور انتخاب نامطلوبی به نظر می رسید مانند بسیاری از شاهزادگان سافری، او چیزی عجیب و غریب بود
[ترجمه ترگمان]قرار بر این بود که به نظر خوب بیاید، مثل بیشتر پرنس ها که یک آدم عجیب و غریبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In spite of an inauspicious beginning, Laura and Bernard succeeded within a few years in developing an absorbing private life in their adopted country.
[ترجمه گوگل]علیرغم شروع نامطلوب، لورا و برنارد در عرض چند سال موفق شدند زندگی خصوصی جذابی را در کشور مورد قبول خود ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]با وجود چه آغاز شومی، لو را و برنارد در عرض چند سال موفق شدند که زندگی خصوصی خود را در کشور خود به سر ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At Plymouth, despite an inauspicious start, a fine first spring had improved the Pilgrim spirits.
[ترجمه گوگل]در پلیموث، علیرغم شروع نامطلوب، اولین بهار خوب روحیه زائران را بهبود بخشید
[ترجمه ترگمان]در پلیموت از آغاز بهار، بهار اول بهار خوشی را بهبود بخشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. From their inauspicious start, the pair could hardly be closer now.
[ترجمه گوگل]از شروع بدشان، این جفت به سختی می‌توانست اکنون نزدیک‌تر باشد
[ترجمه ترگمان]از آغاز their آن زوج به سختی می توانستند به آن ها نزدیک تر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. On those inauspicious occasions the candidate was Frank Robson, a market trader who lives near Darlington.
[ترجمه گوگل]در آن مناسبت‌های ناخوشایند، نامزد فرانک رابسون، یک تاجر بازار بود که در نزدیکی دارلینگتون زندگی می‌کند
[ترجمه ترگمان]در موارد دیگر، این کاندیدا فرانک رابسون بود که تاجر بازار بود که نزدیک Darlington زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The loss was an inauspicious beginning to Darling's baseball career.
[ترجمه گوگل]این باخت شروع بدی برای حرفه بیسبال دارلینگ بود
[ترجمه ترگمان]از دست دادن کاره ای بیس بال to بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And shake the yoke of inauspicious stars from this work -- wearied flesh.
[ترجمه گوگل]و يوغ ستارگان نگون بخت را از اين كار تكان بده - گوشت خسته
[ترجمه ترگمان]و این یوغ inauspicious رو از این گوشت خسته تکون بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Thirteen is an inauspicious number. No one like to live in that room.
[ترجمه گوگل]سیزده عدد بدی است هیچ کس دوست ندارد در آن اتاق زندگی کند
[ترجمه ترگمان] سیزده شماره inauspicious هیچ کس دوست ندارد در آن اتاق زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is inauspicious to walk under a ladder.
[ترجمه گوگل]راه رفتن از زیر نردبان ناخوشایند است
[ترجمه ترگمان]خیلی بد است که زیر یک نردبان راه برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My words with inauspicious thunderings shook heaven.
[ترجمه گوگل]سخنان من با رعد و برق های ناگوار آسمان را تکان داد
[ترجمه ترگمان]سخنان من با thunderings inauspicious آسمان را به لرزه درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was an inauspicious start, to say the least.
[ترجمه گوگل]حداقل بگویم شروع بدی بود
[ترجمه ترگمان]این شروع خیلی بدی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Of course, it is distasteful - and inauspicious, Thais believe - to speak of King Bhumibol's death.
[ترجمه گوگل]البته، تایلندی ها معتقدند ناپسند - و ناپسند است - صحبت از مرگ پادشاه بومیبول
[ترجمه ترگمان]البته، رفتن به مرگ شاه Bhumibol است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شوم (صفت)
bad, ghastly, grim, forbidding, ominous, fateful, inauspicious, dire, ill-fated, unlucky, infelicitous, saturnine

نامیمون (صفت)
unfavorable, ominous, inauspicious, sinister, unblessed, unfavourable

نامبارک (صفت)
inauspicious, unblessed

ناخجسته (صفت)
inauspicious

انگلیسی به انگلیسی

• unfavorable, unlucky
an inauspicious occasion seems unlucky and gives signs that success is unlikely; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : inauspicious
✅️ قید ( adverb ) : inauspiciously

بپرس