inarticulate

/ˌɪnarˈtɪkjələt//ˌɪnɑːˈtɪkjʊlət/

معنی: غیر ملفوظ، بی بند، درست ادا نشده، وابسته به بی مفصلان، بی مفصل
معانی دیگر: (سخن) نامفهوم، ناشمرده، نامشخص، غیرلفظی، غیرزبانی، ناگویا، فاقد قدرت بیان، لال، خاموش، گنگ، بیان نشدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inarticulately (adv.), inarticulateness (n.)
(1) تعریف: not comprehensible as spoken language.
متضاد: articulate

- She uttered nothing but inarticulate noises.
[ترجمه گوگل] او چیزی جز صداهای نامفهوم بر زبان نیاورد
[ترجمه ترگمان] چیزی جز یک سر و صدا بر زبان نیاورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: unable to express oneself clearly and effectively.
متضاد: articulate, eloquent, fluent, silver-tongued

- an inarticulate spokesman for the new product
[ترجمه گوگل] یک سخنگوی ناروا برای محصول جدید
[ترجمه ترگمان] یک سخنگوی inarticulate برای محصول جدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: incapable of intelligible speech, as from anger or surprise.

- inarticulate with amazement
[ترجمه گوگل] ناگفته با شگفتی
[ترجمه ترگمان] مات و متحیر مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: not expressed or articulated.
متضاد: articulate

- inarticulate desires
[ترجمه گوگل] خواسته های غیر قابل بیان
[ترجمه ترگمان] خواسته های نامفهوم و نامفهومی از خود بروز می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in biology, not segmented or jointed.

جمله های نمونه

1. inarticulate communication
ارتباط غیرلفظی

2. an inarticulate cry
فریادی نامشخص

3. Most men's friendships are too inarticulate.
[ترجمه گوگل]بیشتر دوستی های مردان بیش از حد نامشخص است
[ترجمه ترگمان]روابط بیشتر مردان بیش از حد نامفهوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My meetings with him left me inarticulate with rage.
[ترجمه گوگل]ملاقات های من با او باعث شد که من با خشم ناگفته ای پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]ملاقات های من با او مرا از خشم و خشم بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Making an inarticulate sound, he turned away.
[ترجمه گوگل]در حالی که صدای نامفهومی درآورد، رویش را برگرداند
[ترجمه ترگمان]با صدایی گنگ و نامفهوم از او دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Inarticulate and rather shy, he had always dreaded speaking in public.
[ترجمه گوگل]او که بی بیان و نسبتاً خجالتی بود، همیشه از صحبت کردن در جمع می ترسید
[ترجمه ترگمان]همیشه از این که در ملا عام حرف می زد، بیش از پیش نگران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His parents were dull and inarticulate.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش کسل کننده و بی بیان بودند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش گنگ و inarticulate بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Self-advocacy requires training and support for inarticulate people to learn how to voice their needs and wishes.
[ترجمه گوگل]حمایت از خود مستلزم آموزش و حمایت از افراد ناب است تا یاد بگیرند که چگونه نیازها و خواسته های خود را بیان کنند
[ترجمه ترگمان]دفاع از خود نیازمند آموزش و حمایت از افراد گنگ است تا یاد بگیرند چطور نیازها و خواسته های خود را بیان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Footballers are famous for being inarticulate when they are interviewed on TV, and Danny Lord was no exception.
[ترجمه گوگل]فوتبالیست ها به دلیل بی بیان بودن در هنگام مصاحبه در تلویزیون معروف هستند و دنی لرد نیز از این قاعده مستثنی نبود
[ترجمه ترگمان]Footballers به خاطر این که در تلویزیون مصاحبه می شوند مشهور هستند و دنی فرمان روا هم از این امر مستثنا نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her own visit to the cinema with an inarticulate young man from the West of Ireland seemed very dull by comparison.
[ترجمه گوگل]بازدید خودش از سینما با مرد جوانی از غرب ایرلند بسیار کسل کننده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]دیدار خودش از سینما با مرد جوان inarticulate از غرب ایرلند در مقایسه با آن خیلی کسل کننده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was not even inarticulate in the sense that she could express her own feelings convincingly.
[ترجمه گوگل]او حتی به این معنا که بتواند احساسات خود را قانع‌کننده بیان کند، صریح نبود
[ترجمه ترگمان]حتی به این نتیجه نرسیده بود که می تواند احساسات خود را به طور قانع کننده ای بیان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is a shy and inarticulate man.
[ترجمه گوگل]او مردی خجالتی و بی بیان است
[ترجمه ترگمان]او یک مرد خجالتی و inarticulate است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Amiss was fascinated by the range of inarticulate sounds they could produce.
[ترجمه گوگل]آمیس مجذوب طیف صداهای نامفهومی بود که می توانستند تولید کنند
[ترجمه ترگمان]amiss مجذوب گستره ای از صداهای نامفهومی بود که می توانستند تولید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was calling, making inarticulate noises, grunting and angry.
[ترجمه گوگل]صدا می زد، صداهای نامفهوم می داد، غرغر می کرد و عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]او فریاد می کشید، صداهای نامفهومی از دهانش خارج می کرد، غرولند می کرد و عصبانی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر ملفوظ (صفت)
inarticulate

بی بند (صفت)
inarticulate

درست ادا نشده (صفت)
inarticulate

وابسته به بی مفصلان (صفت)
inarticulate

بی مفصل (صفت)
inarticulate

انگلیسی به انگلیسی

• unclear, indistinct; not understandable, incomprehensible; unable to express oneself in words; speechless (with rage or surprise); not spoken or expressed; not jointed (anatomy, zoology)
if you are inarticulate, you cannot express yourself easily in speech.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Unable to express thoughts or feelings clearly 🗣️❌
🔍 مترادف: Speechless
✅ مثال: He was inarticulate with rage, unable to express his feelings clearly
unable to express feelings or ideas clearly, or expressed in a way that is difficult to understand
( صفت ) : 1. بی مفصل: بدون مفاصل یا قطعات، مانند استخوان های جمجمه 2. ناگویا: ناتوان از صحبت روان یا قابل فهم 3. نامفهوم: غیر قابل درک به عنوان گفتار یا زبان
مبهم
جناب محمد هاجری
شما جمله را اشتباه متوجه شده اید. معنی مثال شما این است:
بیشتر افراد محکوم توانایی صحبت و دفاع از خود نداشتند.
inarticulate به هیچ وجه معنای بی بند و بار ندارد. در هیچ فرهنگی نیست.
of an idea or feeling
Not able to be expressed, articulated or to put into words; unclear or indistinct
زبان بسته
فاقد قدرت بیان خوب
بی بند
Many of those convicted are the inarticulate.
بیشتر این افراد محکوم، افراد بی بند و باری هستند.
نامفهوم، بی سروته

بپرس