inanition

/ˌɪnəˈnɪʃn̩//ˌɪnəˈnɪʃn̩/

معنی: جنبش، تحریک، انگیزش، بی روحی، بی جانی، جمود
معانی دیگر: تهی بودن، خالی بودن، فرسودگی (حاکی از کم خوراکی یا بدی گوارش)، نحیفی، مردگی، سرزندگی، الهام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a state of exhaustion caused by a lack of nourishment.

- She collapsed from inanition after weeks without a proper meal.
[ترجمه گوگل] او پس از هفته‌ها بدون یک وعده غذایی مناسب، از حالت بی‌حرکتی از بین رفت
[ترجمه ترگمان] او پس از هفته ها، بدون یک وعده غذای مناسب، از بی غذایی مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an emptiness, esp. a lack of moral strength.

- the inanition of a corrupt organization
[ترجمه گوگل] از کار افتادن یک سازمان فاسد
[ترجمه ترگمان] the یک سازمان فاسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Remedy some inanition on soul a bit.
[ترجمه گوگل]قدری بی حرکتی روح را برطرف کنید
[ترجمه ترگمان]کم و بیش از یک کم روح در روحم احساس می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There's an absolutely evidence to show that the inanition inside the ozonosphere was enlarging by a great speed.
[ترجمه گوگل]شواهدی کاملاً وجود دارد که نشان می‌دهد بی‌حرکت درون اوزونوسفر با سرعت زیادی بزرگ می‌شود
[ترجمه ترگمان]در واقع یک مدرک وجود دارد که نشان دهد که در داخل بدن انسان در حال حرکت با سرعت زیادی بزرگ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Because nutrition has been used up big, inanition is caused.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که تغذیه زیاد مصرف شده است، بی‌سختی ایجاد می‌شود
[ترجمه ترگمان]از آنجا که تغذیه به شدت مورد استفاده قرار گرفته است، لزوما در این شرایط لازم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In some areas expression is inanition, some areas are nutrition superfluous.
[ترجمه گوگل]در برخی از مناطق بیان بی سر و صدا است، برخی از مناطق تغذیه اضافی است
[ترجمه ترگمان]در برخی از مناطق در حال inanition، برخی از مناطق، nutrition هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The bounder's ostentatious life showed his inanition .
[ترجمه گوگل]زندگی متظاهر مرزبان، بی‌هوشی او را نشان داد
[ترجمه ترگمان]این زندگی پر زرق و برق بی آن که جان سالم به در ببرد، inanition را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Above all, closely related fertility and nutrient element, inanition or superfluous cause the man possibly not Yo.
[ترجمه گوگل]مهمتر از همه، باروری و عنصر مغذی مرتبط نزدیک، بی ابتکاری یا اضافی باعث می شود که مرد احتمالاً یو نباشد
[ترجمه ترگمان]بالاتر از همه، باروری نزدیک و عنصر ماده مغذی، لازم یا غیر ضروری است که انسان نتواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Chronic poisoning may lead to death from inanition.
[ترجمه گوگل]مسمومیت مزمن ممکن است منجر به مرگ در اثر بی‌سرعت شود
[ترجمه ترگمان]مسمومیت مزمن ممکن است منجر به مرگ از بی غذایی کودک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With the industrial inanition, a series of economic, social and environmental problems are produced.
[ترجمه گوگل]با شروع صنعتی، یک سری مشکلات اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]در مورد نیاز صنعتی، مجموعه ای از مشکلات اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی تولید می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our relationship had begun to suffer the inanition of many marriages at seven years.
[ترجمه گوگل]رابطه ما در هفت سالگی با ازدواج های زیادی روبه رو شده بود
[ترجمه ترگمان]رابطه ما در طی هفت سال از بی غذایی و marriages بسیاری رنج برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Here, the 83-year-old reflects on inanition, Anna Karenina, and Texas Hold 'Em.
[ترجمه گوگل]در اینجا، پیرمرد 83 ساله به بی‌نوایی، آنا کارنینا و تگزاس هولد ام می پردازد
[ترجمه ترگمان]در اینجا، مرد ۸۳ ساله در inanition، آنا کاره نین و تگزاس، امیلی را در آغوش می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Literary criticism has become a theoretical sermon of inanition, with the ethical and aesthetic value of literary works neglected.
[ترجمه گوگل]نقد ادبی با نادیده گرفته شدن ارزش اخلاقی و زیبایی‌شناختی آثار ادبی به موعظه‌ای تئوریک بدل شده است
[ترجمه ترگمان]نقد ادبی به یک موعظه نظری نیاز دارد، در حالی که ارزش زیبایی شناسی و زیبایی شناسی آثار ادبی نادیده گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Generally speaking, my reflection of life may be inanition . But it tells me: I love Life and more.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، انعکاس من از زندگی ممکن است بی سر و صدا باشد اما به من می گوید: من زندگی را دوست دارم و بیشتر
[ترجمه ترگمان]به طور کلی تفکر من در مورد زندگی ممکن است لازم باشد اما به من می گوید: من زندگی و چیزهای بیشتری را دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I don't know except inanition.
[ترجمه گوگل]نمی دانم جز بی سر و صدا
[ترجمه ترگمان]نمی دانم مگر نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The technique is especially applicable to complex material, surface coating or plating to detect the inanition or cracks of different insulations.
[ترجمه گوگل]این تکنیک به ویژه برای مواد پیچیده، پوشش سطح یا آبکاری برای تشخیص عدم شروع یا ترک عایق های مختلف کاربرد دارد
[ترجمه ترگمان]این روش به خصوص برای مواد پیچیده، روکش سطح و یا روکش برای تشخیص the یا ترک های of مختلف کاربرد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنبش (اسم)
cause, action, stir, move, movement, motion, travel, jiggle, vibration, commotion, inanition, bustle, rock, flicker, locomotion, jar, heartbeat, tremor, libration, tremour, vibratility

تحریک (اسم)
instigation, incitement, persuasion, fret, boil, actuation, stimulation, stimulus, excitation, fomentation, agitation, excitement, animation, inanition, suasion, incitation, snit

انگیزش (اسم)
incitement, provocation, stimulation, animation, motivation, urge, inanition, fillip, incitation

بی روحی (اسم)
vapidity, aridity, inanition

بی جانی (اسم)
inanition, insentience

جمود (اسم)
inanition, solidity

انگلیسی به انگلیسی

• weakness caused by hunger; emptiness; lifelessness; lack of energy

پیشنهاد کاربران

inanition ( تغذیه )
واژه مصوب: کم جانی
تعریف: ضعف و تحلیل جسمانی شدید و کاهش وزن به علت گشنه مانی یا عدم جذب غذا
گرسنگی

بپرس