inanimate

/ˌɪˈnænəmət//ɪnˈænɪmət/

معنی: بی جان، غیر ذیروح
معانی دیگر: غیر ذی حیات، نازنده، ناجاندار، روح دادن، انگیختن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inanimately (adv.), inanimateness (n.)
(1) تعریف: not having or showing the characteristics associated with life; lifeless.
متضاد: alive, animate, live, living
مشابه: inert, lifeless

- She claims she has no skill at painting people or animals and prefers to paint inanimate objects.
[ترجمه گوگل] او ادعا می کند که مهارتی در نقاشی افراد یا حیوانات ندارد و ترجیح می دهد اشیای بی جان را نقاشی کند
[ترجمه ترگمان] او ادعا می کند که هیچ مهارتی در نقاشی کردن مردم یا حیوانات ندارد و ترجیح می دهد اشیا بی جان را نقاشی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking in energy or spirit; dull.
متضاد: live
مشابه: inert, lethargic, lifeless

جمله های نمونه

1. bricks and stones are inanimate things
آجر و سنگ چیزهای بی جان هستند.

2. to assign human attributes to an inanimate object
قایل شدن ویژگی های انسانی برای جسم بی جان

3. the partition of the world into animate and inanimate
تقسیم جهان به جاندار (ذی حیات) و ناجاندار (غیر ذی حیات)

4. the study of the natural world, both animate and inanimate
مطالعه ی عالم طبیعت،هم جاندار و هم بی جان

5. He thought of the baby almost as an inanimate object.
[ترجمه گوگل]او بچه را تقریباً یک جسم بی جان می دانست
[ترجمه ترگمان]به بچه به اندازه یک شی بی جان به فکر بچه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A rock is an inanimate object.
[ترجمه گوگل]سنگ یک جسم بی جان است
[ترجمه ترگمان]سنگ یک شی بی جان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He looks at me as if I'm an inanimate object.
[ترجمه گوگل]طوری به من نگاه می کند که انگار یک جسم بی جان هستم
[ترجمه ترگمان]طوری به من نگاه می کند که انگار من یک شی بی جان هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A stone is an inanimate object.
[ترجمه گوگل]سنگ یک جسم بی جان است
[ترجمه ترگمان]سنگ یک شی بی جان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Only the inanimate objects in view were registered on the plates.
[ترجمه گوگل]فقط اشیای بی جانی که در معرض دید بودند روی پلاک ها ثبت شدند
[ترجمه ترگمان]تنها اشیا بی جان بر روی صفحات ثبت شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is that of the inanimate disposable object.
[ترجمه گوگل]این شیء یکبار مصرف بی جان است
[ترجمه ترگمان]آن مربوط به شیئی disposable است که یک بار مصرف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Consciousness rather than inanimate matter is the quintessence of his natural world.
[ترجمه گوگل]آگاهی به جای ماده بی جان، ذات دنیای طبیعی اوست
[ترجمه ترگمان]Consciousness، جوهر دنیای طبیعی او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Perhaps this represented a human victory over inanimate forces, or perhaps man merely judged it to be so.
[ترجمه گوگل]شاید این نشان دهنده پیروزی انسان بر نیروهای بی جان باشد، یا شاید انسان صرفاً آن را چنین قضاوت کرده باشد
[ترجمه ترگمان]شاید این نشان دهنده پیروزی انسانی بر روی نیروهای جانی بود، یا شاید انسان فقط به این نتیجه رسیده بود که چنین باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After his stroke, he was able to name inanimate objects like saws and shovels, but unable to name most living things.
[ترجمه گوگل]پس از سکته مغزی، او قادر به نام بردن اجسام بی جان مانند اره و بیل بود، اما قادر به نام بردن بیشتر موجودات زنده نبود
[ترجمه ترگمان]پس از سکته، او توانست اشیا بی جان مانند اره ها و بیل ها را نام ببرد، اما قادر به ذکر چیزهای زنده نماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I accept that a golf ball is inanimate.
[ترجمه گوگل]قبول دارم که توپ گلف بی جان است
[ترجمه ترگمان]من قبول دارم که یک توپ گلف بی حس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی جان (صفت)
breathless, inanimate, inert, exanimate, insentient

غیر ذیروح (صفت)
inanimate

انگلیسی به انگلیسی

• lifeless; spiritless; inactive, inert
an inanimate object has no life.

پیشنهاد کاربران

۱. بی جان. فاقد حیات ۲. بی روح. ملال اور
مثال:
Once I was perceived to be an inanimate object, a mindless phantom of a boy in a wheelchair.
قبلا من یک شئ بی جان و فاقد حیات دیده می شدم، یک شبح بی عقل از پسری در یک ویلچر.
✍ توضیح: Not alive or lacking life🪑
🔍 مترادف: Lifeless
✅ مثال: The room was filled with inanimate objects, from books to furniture, all perfectly still.
inanimate nouns
رو در گرامر داریم. و در زبان هایی مثل هلندی.
The inanimate noun basically refers to any noun that is not alive or sentient. Grammatically, in English, an inanimate noun is generally referred to with the pronoun it, as opposed to the pronouns he or she.
جماد ( البته عربی است لیکن در فارسی بسیار استفاده شده است. )
بی انگیزه ( کاملا مطمئن نیستم، ولی ممکن است در جایی این معنی را نیز بدهد )
بی جان
Not alive
A non living thing
:Inanimate comes from a latin root
In: not
Ananimatis: alive
غیر جان دار
عاری از زندگی

بپرس