inactivity

/ˌɪnækˈtɪvəti//ˌɪnækˈtɪvɪti/

معنی: سستی، سکون، رکود، عدم فعالیت
معانی دیگر: رکود، عدم فعالیت

جمله های نمونه

1. The inactivity of the government was deplorable.
[ترجمه گوگل]عدم فعالیت دولت تاسف بار بود
[ترجمه ترگمان]عدم فعالیت دولت اسفناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A holiday need not mean inactivity.
[ترجمه گوگل]تعطیلات نیازی به عدم فعالیت ندارد
[ترجمه ترگمان]یک تعطیلی لازم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The job entailed long periods of inactivity.
[ترجمه گوگل]این شغل مستلزم دوره های طولانی عدم فعالیت بود
[ترجمه ترگمان]این کار مستلزم دوره های طولانی عدم فعالیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Inactivity can make your joints stiff, and the bones may begin to degenerate.
[ترجمه گوگل]عدم تحرک می تواند مفاصل شما را سفت کند و استخوان ها ممکن است شروع به تحلیل رفتن کنند
[ترجمه ترگمان]inactivity می توانند joints را خشک کنند و استخوان ها ممکن است فاسد شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The players have comparatively long periods of inactivity.
[ترجمه گوگل]بازیکنان دوره های نسبتا طولانی عدم فعالیت دارند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان دوره های نسبتا طولانی عدم فعالیت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For polio patients, however, something more than inactivity was involved in the loss of calcium.
[ترجمه گوگل]با این حال، برای بیماران فلج اطفال چیزی بیش از عدم تحرک در از دست دادن کلسیم نقش داشت
[ترجمه ترگمان]با این وجود، برای بیماران فلج اطفال چیزی بیش از عدم فعالیت در از دست دادن کلسیم دخیل بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. So inactivity has a good deal going for it.
[ترجمه گوگل]بنابراین عدم تحرک تأثیر خوبی دارد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، عدم فعالیت برای آن بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Inactivity and introspection left him lethargic and uninterested in anything.
[ترجمه گوگل]بی تحرکی و درون نگری او را بی حال و بی علاقه به چیزی می کرد
[ترجمه ترگمان]درون گرایی و درون گرایی او او را بی حال و بی علاقه به هیچ چیز ترک کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They often occur because of conflicting considerations producing inactivity.
[ترجمه گوگل]آنها اغلب به دلیل ملاحظات متناقض که باعث عدم فعالیت می شوند رخ می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب به دلیل ملاحظات متضادی که باعث عدم فعالیت می شوند رخ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Inactivity renders abilities powerless to help you.
[ترجمه گوگل]عدم فعالیت توانایی ها را برای کمک به شما ناتوان می کند
[ترجمه ترگمان]inactivity توانایی کمک به تو را ضعیف میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. However, what is most galling is the inactivity of the party which is supposed to represent labour.
[ترجمه گوگل]با این حال، آنچه که بسیار تلخ است، عدم فعالیت حزبی است که قرار است نماینده کارگر باشد
[ترجمه ترگمان]با این حال، چیزی که بیش از همه آزاردهنده است، عدم فعالیت حزبی است که قرار است نماینده کار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His loathing for committee-bound inactivity was not new.
[ترجمه گوگل]انزجار او از عدم فعالیت در کمیته ها چیز جدیدی نبود
[ترجمه ترگمان]بیزاری او از عدم فعالیت کمیته جدید چندان تازگی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The results of this inactivity epidemic are predictable.
[ترجمه گوگل]نتایج این اپیدمی عدم تحرک قابل پیش بینی است
[ترجمه ترگمان]نتایج این اپیدمی عدم فعالیت قابل پیش بینی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. With the Sun in its present state of inactivity there are unlikely to be any dragons worth chasing.
[ترجمه گوگل]با توجه به اینکه خورشید در وضعیت فعلی غیرفعال است، بعید است اژدهایی وجود داشته باشد که ارزش تعقیب را داشته باشد
[ترجمه ترگمان]با حضور خورشید در حالت عدم فعالیت، بعید به نظر می رسد که اژدهایی وجود داشته باشد که ارزش تعقیب داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سستی (اسم)
abulia, weakness, laxity, indolence, frailty, asthenia, acedia, lassitude, laxation, relaxation, debility, impuissance, atony, inactivity, droop, feeble-mindedness, flaccidity, phlegm, sloth, limpness, slothfulness

سکون (اسم)
calm, quiet, inertia, slack, quiescence, repose, lull, quietness, inactivity, quiescency, immovability, quietude

رکود (اسم)
depression, slump, inactivity, latency, stagnation, dormancy, stagnancy, inaction

عدم فعالیت (اسم)
inactivity

انگلیسی به انگلیسی

• lack of activity; inertness, sluggishness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : inactivate
✅️ اسم ( noun ) : inactivity
✅️ صفت ( adjective ) : inactive
✅️ قید ( adverb ) : _
بی کنشی
inactivity = رکود، عدم فعالیت، سکون، بی تحرکی، بی حرکتی، سستی
Definition = حالت عدم انجام هیچ کاری/شرایطی که اتفاقات زیادی نمی افتد ، به عنوان مثال زمانی که خرید و فروش زیادی انجام نمی شود/

...
[مشاهده متن کامل]

a period of inactivity = یک دوره رکود
economic/physical inactivity = عدم فعالیت اقتصادی/فیزیکی
inactivity in the financial markets = رکود در بازارهای مالی
examples:
1 - Inactivity contributes to weakness, fatigue and sleeplessness.
بی تحرکی باعث ضعف ، خستگی و بی خوابی می شود.
2 - Lifestyle choices such as smoking, overeating, and physical inactivity contribute to many health problems.
انتخاب شیوه زندگی مانند سیگار کشیدن ، پرخوری و عدم تحرک بدنی بر بسیاری از مشکلات سلامتی تاثیر می گذارد.
3 - Employment is up while unemployment and economic inactivity is down.
اشتغال در حالی افزایش می یابد که بیکاری و عدم فعالیت اقتصادی کاهش بیابد.

بپرس