in time


1- بالاخره، دیر یا زود 2- بموقع، در وقت مناسب، سر وقت 3- موزون، بموقع، بجا، رجوع شود به: intimate

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: after some undetermined amount of time passes or has passed; after a while; with time.
مترادف: eventually
مشابه: slowly

- He is angry and hurt now, but in time he will forget her.
[ترجمه مرضیه سادات] او عصبانی است و اکنون صدمه دیده است، اما دیر یا زود او را فراموش خواهد کرد.
|
[ترجمه فاطمه مرنگی] او اکنون عصبانی و صدمه دیده است اما به مرور زمان او را فراموش خواهد کرد
|
[ترجمه گوگل] او اکنون عصبانی و آسیب دیده است، اما به مرور زمان او را فراموش خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] او اکنون عصبانی و رنجیده است، اما در آن زمان او را فراموش خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In time, the forest grew back.
[ترجمه علی] به مرور زمان جنگل دوباره رشد کرد
|
[ترجمه گوگل] با گذشت زمان، جنگل دوباره رشد کرد
[ترجمه ترگمان] به موقع جنگل برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not too late for something; early enough.
متضاد: late

- They missed the beginning of the talent show, but they arrived in time to see their friend's performance.
[ترجمه گوگل] آنها شروع استعداد شو را از دست دادند اما به موقع رسیدند تا عملکرد دوستشان را ببینند
[ترجمه ترگمان] آن ها شروع نمایش استعداد را از دست دادند، اما آن ها به موقع رسیدند تا عملکرد دوستم را ببینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Will the new decorations be ready in time for Christmas?
[ترجمه گوگل] آیا تزئینات جدید به موقع برای کریسمس آماده خواهند شد؟
[ترجمه ترگمان] آیا تزئینات جدید برای کریسمس آماده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. In time of peace prepare for war.
[ترجمه گوگل]در زمان صلح برای جنگ آماده شوید
[ترجمه ترگمان]در زمان صلح، برای جنگ آماده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Love as in time to come you should hate, and hate as you should in time to come, love.
[ترجمه Hossein Jalali] عشق دقیقا در زمانی میاد ک تو قراره نفرت داشته باشه و تنفر هم دی اشقی
|
[ترجمه Hossein Jalali] عشق دقیقا زمانی بسمتت میاد ک قرار بوده متنفر باشی و دچار تنفر میشوید درست وسط عشق و عاشقی عاشقی
|
[ترجمه گوگل]همانطور که در زمان آینده باید متنفر باشید، و همانطور که باید در زمان آینده متنفر باشید، عشق
[ترجمه ترگمان]عشق مثل زمانی است که تو باید از آن نفرت داشته باشی و از آن نفرت داشته باشی که باید بیایی، عشق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In time of prosperity, friends will be plenty.
[ترجمه گوگل]در زمان رفاه، دوستان فراوان خواهند بود
[ترجمه ترگمان]در زمان شکوفایی، دوستان زیادی خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A stitch in time saves nine.
[ترجمه گوگل]یک بخیه در زمان باعث نجات نه نفر می شود
[ترجمه ترگمان]بخیه زدن به موقع باعث صرفه جویی در ساعت نه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is wise that is ware in time.
[ترجمه گوگل]او حکیمی است که به موقع آگاه است
[ترجمه ترگمان]او خردمند است که در زمان عرضه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A word in time is worth two afterwards.
[ترجمه گوگل]یک کلمه در زمان ارزش دو کلمه بعد از آن را دارد
[ترجمه ترگمان]یک کلمه به موقع ارزش دوم را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In time of prosperity, friends will be plenty; In time of adversity, not one amongst twenty.
[ترجمه گوگل]در زمان رفاه، دوستان فراوان خواهند بود در زمان سختی، یکی از بیست نفر نیست
[ترجمه ترگمان]در زمان کامیابی، دوستان زیاد خواهند بود؛ در زمان بدبختی، نه یک نفر در میان بیست سال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. True love shows itself in time of need.
[ترجمه گوگل]عشق واقعی در زمان نیاز خود را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]عشق واقعی خودش را در زمان نیاز نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I got home just in time - it's starting to rain.
[ترجمه گوگل]به موقع به خانه رسیدم - باران شروع به باریدن کرد
[ترجمه ترگمان]درست به موقع رسیدم خونه - داره بارون میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You'll be in time if you hurry.
[ترجمه گوگل]اگر عجله کنید به موقع می رسید
[ترجمه ترگمان]اگر عجله کنی، وقت زیادی داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Shall we be back in time?
[ترجمه غمزه] به موقع برگردیم
|
[ترجمه گوگل]آیا به زمان برمی گردیم؟
[ترجمه ترگمان]به موقع برگردیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. enjoy warm in time. I forget blooms in the internal.
[ترجمه گوگل]از گرما در زمان لذت ببرید شکوفه های درونی را فراموش می کنم
[ترجمه ترگمان]در زمان لذت ببرید من تو بخش داخلی blooms رو فراموش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They've put in time and effort to keep the strike going.
[ترجمه گوگل]آنها برای ادامه اعتصاب وقت و تلاش کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها زمان و تلاش برای ادامه اعتصاب کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She managed to make herself presentable in time for work.
[ترجمه گوگل]او توانست خود را به موقع برای کار قابل ارائه کند
[ترجمه ترگمان]او موفق شد به موقع کار را مرتب و مرتب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Visiting her house was like stepping back in time/stepping back 50 years.
[ترجمه گوگل]بازدید از خانه او مانند قدم گذاشتن در زمان به عقب / 50 سال به عقب بود
[ترجمه ترگمان]ملاقات به خانه او مثل قدم برداشتن در زمان بود و پنجاه سال به عقب می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• at the needed time; within the required time; in the future, as time passes

پیشنهاد کاربران

یکی از معانی و زمانی که داریم دربارۀ سیر تاریخی موصوعی صحبت میکنیم: به مرور زمان، پس از مدتی
وقتش که فرا رسد، بالاخره، در نهایت
Live، زنده و پویا، در لحظه و حواس جمع بودن
هنگام
پیش از وقت
On time سر وقت
یکبار برای همیشه:
in time: پیش از وقت
in no time: خیلی فوری، سریع
on time: سر وقت
at times: بعضی اوقات
at the time: اون موقع
at a time: هر بار
در طول زمان ، به موقع
زمان مناسب
بعد از یک مدت
موقعش که برسه
Not late
در موقع به موقع
برخی از معانی اش: به مرور زمان، نسبت به زمان، قبل از موعد مقرر
سر بزنگاه
not late ( oxford word skills )
in time به این معناست که چیزی در آخرین لحظه یا درست قبل از یک ضرب الاجل اتفاق میفته. ولی on time به این معناست که اتفاقی در یک زمان مشخص و سر وقت رخ میده.
منبع: سایت دیلی انگلیش. لینکش رو گذاشتم برای مطالعه کامل
منابع• https://dailyenglish.ir/1401/03/on-time-or-in-time/
Before the time necessary to do something
In time: چیزی که در آخرین لحظه اتفاق میفته
On time: چیزی که در زمان مشخص انتظار میرود اتفاق بیفتد
به وقتش
یکی از معانی اش این است:
در طول زمان
زودتر
In time:به موقع
I'm sure you'll grow to like her in time
مطمئن م بالاخره/دیر یا زود خوشت خواهد اومد از اون دختره
فرق on time و in time ؟
On time یعنی سر موقع یعنی راس ساعت
In time یعنی زودتر از تایم مقرر
مثلا
خونه در حال سوختنه
ای کاش آتش نشانان زودتر از موعد ( تا دیر نشده ) برسن
You'll find out, in time : وقتش که بشه خودت میفهمی ( اول آخر و با گذشت زمان خودت خواهی فهمید - جلوتر خودت میفهمی )
پس در اینجا معنی ( بالاخره / دیر یا زود / جلوتر / با گذشت زمان ) میده
وقتش که بشه
in time یعنی پیش از موعد مقرر
و On time یعنی دقیقا" سروقت
طی زمان
با گذشت زمان
پیش از موعد
اندکی بعد، بعد از آن، سپس
in time : پیش از وقت
on time: سر وقت
به موقع، روی یک نظم
انجام شدن عملی زودتر از موعد مقرر
معنی بالاخره سرانجام هم می ده eventually
at the right time
/
with enough time to do something
به موقع
در زمان موجود
هنوز وقت دارم.
I'm still in time
پس از مدتی
به مرور زمان
وقتی شما in time هستید قبل از ساعت مورد نظر یا در همون تایم درست به محل میرسید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس