🔹 معادل فارسی پیشنهادی: در جریان بودن / در حلقه بودن / در متن ماجرا بودن / همراه با روندها بودن
🔹 مثال ها:
She’s really in the swim of things at her new job. واقعاً در جریان کارهای شغل جدیدش قرار گرفته.
... [مشاهده متن کامل]
If you want to succeed in finance, you need to be in the swim. اگه می خوای در امور مالی موفق باشی، باید در حلقه باشی.
He felt out of place, not in the swim with the rest of the team. احساس غریبی می کرد، چون مثل بقیه ی تیم در جریان نبود.
🔹 مترادف ها : in the loop • involved • connected • engaged • aware
🔹 مثال ها:
She’s really in the swim of things at her new job. واقعاً در جریان کارهای شغل جدیدش قرار گرفته.
... [مشاهده متن کامل]
If you want to succeed in finance, you need to be in the swim. اگه می خوای در امور مالی موفق باشی، باید در حلقه باشی.
He felt out of place, not in the swim with the rest of the team. احساس غریبی می کرد، چون مثل بقیه ی تیم در جریان نبود.
🔹 مترادف ها : in the loop • involved • connected • engaged • aware
از یک اتفاق خاص مطلع شدن یا درگیر یک فعالیت خاص شدن