in spurts

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
• گهگاهی و ناگهانی
• به طور مقطعی
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** کاری که به طور ناگهانی و در بازه های کوتاه انجام می شود، نه به صورت پیوسته.
...
[مشاهده متن کامل]

- مثال: *He works in spurts rather than steadily. *
او به جای کار مداوم، **گهگاهی و ناگهانی کار می کند**.
2. ** ( تصویری – کاربردی ) :** Spurt به معنای فوران یا جهش کوتاه است؛ بنابراین in spurts یعنی جریان های کوتاه و پراکنده.
- مثال: *The rain came in spurts throughout the day. *
باران در طول روز **یهو یهو و مقطعی بارید**.
- - -
🔸 مترادف ها:
sporadically – intermittently – occasionally – in bursts – irregularly
- - -
🔸 مثال ها:
• *The child grows in spurts. *
کودک **یهو یهو رشد می کند**.
• *He studies in spurts before exams. *
او قبل از امتحان **بریده بریده درس می خواند**.
• *Traffic moved in spurts during rush hour. *
ترافیک در ساعت شلوغی **گهگاهی و مقطعی حرکت می کرد**.