در تضاد با/ در تقابل با
برخلافِ
Workers found themselves in opposition to local interests.
کارگران خود را در تقابل با منافع محلی دیدند.
The model proposed is in opposition to this idea.
مدل پیشنهادی برخلاف این ایده است.
برخلافِ
کارگران خود را در تقابل با منافع محلی دیدند.
مدل پیشنهادی برخلاف این ایده است.