🔸 معادل فارسی:
هم زمان و هماهنگ / هم قدم / در یک مسیر و با یک ریتم ( در زمینه های مختلف: سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی )
🔸 تعریف ها:
1. حرکت یا عمل کردن دقیقاً به صورت هماهنگ با دیگری
مثال: The two companies raised their prices in lockstep. دو شرکت قیمت هایشان را کاملاً هماهنگ بالا بردند.
... [مشاهده متن کامل]
2. هم فکری یا تبعیت کامل از یک خط مشی یا دیدگاه
مثال: The senator voted in lockstep with the party. سناتور کاملاً مطابق با خط مشی حزب رأی داد.
3. وابستگی شدید و تغییر هم زمان دو چیز
مثال: Unemployment and depression often rise in lockstep. بیکاری و افسردگی اغلب به طور هم زمان افزایش می یابند.
🔸 مترادف ها:
in sync – in tandem – in unison – aligned – coordinated
🔸 کاربردهای فرهنگی و سیاسی:
در سیاست، وقتی گفته می شه کسی in lockstep با حزب یا رهبرشه، معمولاً بار انتقادی داره و به تبعیت کورکورانه اشاره می کنه. در اقتصاد، این اصطلاح برای توصیف تغییرات هم زمان بازارها یا شاخص ها استفاده می شه.
هم زمان و هماهنگ / هم قدم / در یک مسیر و با یک ریتم ( در زمینه های مختلف: سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی )
🔸 تعریف ها:
1. حرکت یا عمل کردن دقیقاً به صورت هماهنگ با دیگری
مثال: The two companies raised their prices in lockstep. دو شرکت قیمت هایشان را کاملاً هماهنگ بالا بردند.
... [مشاهده متن کامل]
2. هم فکری یا تبعیت کامل از یک خط مشی یا دیدگاه
مثال: The senator voted in lockstep with the party. سناتور کاملاً مطابق با خط مشی حزب رأی داد.
3. وابستگی شدید و تغییر هم زمان دو چیز
مثال: Unemployment and depression often rise in lockstep. بیکاری و افسردگی اغلب به طور هم زمان افزایش می یابند.
🔸 مترادف ها:
🔸 کاربردهای فرهنگی و سیاسی:
در سیاست، وقتی گفته می شه کسی in lockstep با حزب یا رهبرشه، معمولاً بار انتقادی داره و به تبعیت کورکورانه اشاره می کنه. در اقتصاد، این اصطلاح برای توصیف تغییرات هم زمان بازارها یا شاخص ها استفاده می شه.