in charge of

/ɪn ʧɑrʤ ʌv//ɪn ʧɑːʤ ɒv/

مسئول، متصدی

جمله های نمونه

1. He is in charge of the municipal housing project.
[ترجمه گوگل]وی مسئولیت پروژه مسکن شهرداری را بر عهده دارد
[ترجمه ترگمان]او مسئول پروژه خانه سازی شهری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Mr. Lee, instead of the manager, is in charge of this.
[ترجمه گوگل]آقای لی به جای مدیر این کار را بر عهده دارد
[ترجمه ترگمان]آقای لی، به جای مدیر، مسئول این قضیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The teacher is in charge of the class.
[ترجمه گوگل]معلم مسئول کلاس است
[ترجمه ترگمان]معلم مسئول کلاس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You are not in charge of the universe; you are in charge of yourself.
[ترجمه گوگل]شما مسئول کائنات نیستید تو مسئول خودت هستی
[ترجمه ترگمان]تو مسئول جهان نیستی، تو مسئول خودت هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is in charge of the housework.
[ترجمه گوگل]او مسئول کارهای خانه است
[ترجمه ترگمان]او مسئول کاره ای خانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The local council is/are in charge of repairing roads.
[ترجمه گوگل]شورای محلی مسئول تعمیر جاده ها است
[ترجمه ترگمان]شورای محلی مسئول تعمیر جاده ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Send it to whoever is in charge of sales.
[ترجمه گوگل]برای هرکسی که مسئول فروش هست بفرست
[ترجمه ترگمان]بفرستش به هر کی که مسئول فروش بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mr. Smith is in charge of this class.
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت مسئول این کلاس است
[ترجمه ترگمان]اقای اسمیت مسئول این کلاس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm in charge of the west side.
[ترجمه گوگل]من مسئول ضلع غربی هستم
[ترجمه ترگمان]من رئیس بخش غربی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Chancellor of the Exchequer is the minister in charge of finance in Britain.
[ترجمه گوگل]وزیر دارایی بریتانیا وزیر دارایی است
[ترجمه ترگمان]وزیر خزانه داری، وزیر امور مالی بریتانیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. No one is in charge of your happiness except you.
[ترجمه گوگل]هیچکس جز خودت مسئول خوشبختی تو نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به جز تو مسئول خوشبختی تو نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The woman in charge of the accounts department is an absolute dragon!
[ترجمه گوگل]زن مسئول بخش حسابداری یک اژدهای مطلق است!
[ترجمه ترگمان]زنی که مسئول اداره حساب ها است، یک اژدهای تمام عیار است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He's in charge of the publicity for next year's festival.
[ترجمه گوگل]او مسئول تبلیغات جشنواره سال آینده است
[ترجمه ترگمان]او مسئول تبلیغات فستیوال سال آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was put in charge of the office.
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] من به عنوان مسئول دفتر منصوب شدم.
|
[ترجمه گوگل]من مسئول دفتر شدم
[ترجمه ترگمان]من مسئول دفتر کار بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is in charge of the civilian side of the UN mission.
[ترجمه گوگل]او مسئول بخش غیرنظامی ماموریت سازمان ملل است
[ترجمه ترگمان]او مسئول بخش غیرنظامی ماموریت سازمان ملل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

. . . . . Having responsibility for
مسئول
David is in charge of all international sales for his company
in charge of: متصدی بودن
The position of having control or responsibility for a group of people or an activity
1. having the responsibility, control, or supervision of
2. under the control or supervision of; in the custody of : usually in the charge of
1. داشتن مسئولیت، کنترل یا نظارت
2. تحت کنترل یا نظارت. در حضانت : ( معمولاً in the charge of )
at the helm
عهده دار
به عنوان
responsible for sb/sth
در مقام مسئول . . .
( اصطلاح ) : مسئول کسی یا چیزی بودن، پاسخگوی کسی با چیزی بودن.
https://www. merriam - webster. com/dictionary/in charge of
Responsible for
جایگزین شخصی یا چیزی بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس