🔸 معادل فارسی:
- آشفته بودن / به هم ریخته بودن
- در وضعیت خاص یا شرایط مشخص بودن
- پریشان بودن
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :**
به معنای آشفته یا ناراحت بودن، معمولاً از نظر احساسی یا روانی.
... [مشاهده متن کامل]
مثال: *She was in a state after hearing the bad news. *
او پس از شنیدن خبر بد آشفته بود.
2. ** ( خنثی – کاربردی ) :**
برای اشاره به قرار داشتن در وضعیت یا شرایط خاص.
مثال: *The house was in a state of disrepair. *
خانه در وضعیت خرابی قرار داشت.
- - -
🔸 مترادف ها:
upset – distressed – disordered – condition – situation
- آشفته بودن / به هم ریخته بودن
- در وضعیت خاص یا شرایط مشخص بودن
- پریشان بودن
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :**
به معنای آشفته یا ناراحت بودن، معمولاً از نظر احساسی یا روانی.
... [مشاهده متن کامل]
مثال: *She was in a state after hearing the bad news. *
او پس از شنیدن خبر بد آشفته بود.
2. ** ( خنثی – کاربردی ) :**
برای اشاره به قرار داشتن در وضعیت یا شرایط خاص.
مثال: *The house was in a state of disrepair. *
خانه در وضعیت خرابی قرار داشت.
- - -
🔸 مترادف ها:
دلشوره داشتن
عصبی و نگران
ناراحت و غمگین