1. Give it to me in a nutshell.
2. Just tell me the story in a nutshell.
[ترجمه گوگل]فقط داستان را به طور خلاصه به من بگویید
[ترجمه ترگمان]خلاصه، داستان را به طور خلاصه به من بگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. To put it in a nutshell, we're bankrupt.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، ما ورشکسته شده ایم
[ترجمه ترگمان]خلاصه، خلاصه، ما ورشکست شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. That, in a nutshell, is what we're doing.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، این همان کاری است که ما انجام می دهیم
[ترجمه ترگمان]خلاصه، این کاری است که ما می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Well, to put it in a nutshell, we're lost.
6. Unemployment is rising, prices are increasing; in a nutshell, the economy is in trouble.
[ترجمه گوگل]بیکاری در حال افزایش است، قیمت ها در حال افزایش است به طور خلاصه، اقتصاد در مشکل است
[ترجمه ترگمان]نرخ بیکاری در حال افزایش است، قیمت ها رو به افزایش است؛ به طور خلاصه، اقتصاد دچار مشکل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In a nutshell, the owners thought they knew best.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، مالکان فکر می کردند که بهتر می دانند
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، صاحبان عقیده داشتند که بهترین را می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Okay, that's our proposal in a nutshell. Any questions?
[ترجمه گوگل]بسیار خوب، این پیشنهاد ما به طور خلاصه است هر سوالی دارید؟
[ترجمه ترگمان] خب، این پیشنهاد ما به صورت خلاصه - ه سوالی هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. This, in a nutshell, is the argument of this book.
[ترجمه گوگل]این به طور خلاصه استدلال این کتاب است
[ترجمه ترگمان]این، به طور خلاصه، استدلال این کتاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. My hon. Friend had it in a nutshell.
[ترجمه گوگل]عزیزم دوست به طور خلاصه گفت
[ترجمه ترگمان] عزیزم دوست از طرف دوست این رو داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. You've put it in a nutshell.
[ترجمه گوگل]شما آن را به طور خلاصه بیان کردید
[ترجمه ترگمان]خلاصه، موضوع را به طور خلاصه مطرح کرده ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Bob put it in a nutshell when he said the problems was essentially a lack of communication.
[ترجمه گوگل]باب وقتی گفت که مشکلات اساساً فقدان ارتباط است، آن را به طور خلاصه بیان کرد
[ترجمه ترگمان]باب این موضوع را به طور خلاصه بیان کرد که گفت مشکلات اساسا فقدان ارتباطات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. In a nutshell, remortgaging means switching to another mortgage with a lower rate for a fixed amount of time.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، رهن مجدد به معنای تغییر به وام مسکن دیگری با نرخ کمتر برای مدت زمان معین است
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، remortgaging به معنی تعویض به یک وام مسکن دیگر با نرخ پایین برای مدت زمان ثابت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Put in a nutshell, it puts the whole concept of justice into jeopardy.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، کل مفهوم عدالت را به خطر می اندازد
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، کل مفهوم عدالت را به خطر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She had summed up his immediate task in a nutshell.
[ترجمه گوگل]او وظیفه فوری او را به طور خلاصه خلاصه کرده بود
[ترجمه ترگمان]خلاصه مطلب فوری او را خلاصه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید