in a huff


سخت عصبانی، برزخ، آتشی، از جا در رفته

جمله های نمونه

1. She went off in a huff after losing the game.
[ترجمه گوگل]او پس از باخت در بازی با صدای بلند از زمین خارج شد
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه بازی را از دست داد بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She flounced out of my room in a huff.
[ترجمه گوگل]با عصبانیت از اتاق من بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی از اتاقم بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He's gone back to London in a huff and good riddance.
[ترجمه گوگل]او به لندن بازگشته است و در حال خلاصی خوب است
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی به لندن برگشته و از شرش خلاص شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's in a huff because he wasn't invited.
[ترجمه گوگل]او به دلیل اینکه دعوت نشده است، در هول است
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی می گوید چون دعوت نشده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She stormed out in a huff.
[ترجمه گوگل]او با هیاهو بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He went off in a huff when she criticized his work.
[ترجمه گوگل]وقتی او از کار او انتقاد کرد، او با صدای بلند رفت
[ترجمه ترگمان]وقتی از کارش انتقاد کرد، با عصبانیت از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He went off in a huff just because we failed to nominate him as club president.
[ترجمه گوگل]او فقط به این دلیل که نتوانستیم او را به عنوان رئیس باشگاه معرفی کنیم، غافلگیر شد
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت خارج شد چون ما نتوانستیم او را به عنوان رئیس باشگاه معرفی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She bounced out of the room in a huff.
[ترجمه گوگل]با صدای بلند از اتاق بیرون پرید
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی از اتاق بیرون پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She got in a huff at being doubted.
[ترجمه گوگل]او از این که به او شک می شود غمگین شد
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی سرش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She went off in a huff.
[ترجمه گوگل]او با صدای بلند رفت
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی از خانه خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Alison's in a huff over the joke they played on her.
[ترجمه گوگل]آلیسون به خاطر شوخی که با او بازی می‌کردند غمگین است
[ترجمه ترگمان]آلیسون با اوقات تلخی این شوخی را که روی او بازی می کردند، بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Michelle got mad and left in a huff.
[ترجمه گوگل]میشل عصبانی شد و با صدای بلند رفت
[ترجمه ترگمان]میشل عصبانی شد و با اوقات تلخی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was still in a huff that she was planning to take Petey along to the meeting that night.
[ترجمه گوگل]او هنوز در هول بود که او قصد دارد پتی را با خود به جلسه آن شب ببرد
[ترجمه ترگمان]او هنوز داشت با عصبانیت حرف می زد که قصد داشت آن شب Petey را به جلسه ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Did Parks stomp off in a huff like some injured prima donna, some egomaniac?
[ترجمه گوگل]آیا پارکس مانند برخی از پریمادونای مجروح، برخی خودمانیاها، غافلگیر شد؟
[ترجمه ترگمان]آیا پارکس با عصبانیت مثل یک خواننده زن خواننده زن و مرد زخمی بر پا شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

در اوج عصبانیت
To be in a state of irritation, annoyance, or anger.
در حالت ناراحتی، آزردگی یا عصبانیت قرار داشتن
***************************************************************************************************
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
“She stormed out of the room in a huff after the argument. ”
A person might say, “He’s always in a huff whenever things don’t go his way. ”
Another might describe their mood by saying, “I’m in a huff because of all the traffic today. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-rage/
in an angry or annoyed state
They argued and she left in a huff
She said, ‘You just don't care, do you?’ and walked off in a huff
خانمه گفت شما اصلا اهمیت نمی دید، نه؟ و با ناراحتی شدید ازون جا زد بیرون

بپرس