🔸 معادل فارسی:
آشفته / دستپاچه / هول زده / نگران و بی قرار
در زبان محاوره ای:
داره دست و پا می زنه، هول کرده، قاطی کرده، آشفته ست، نمی دونه چی کار کنه
- - -
🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ** ( احساسی – رفتاری ) :**
وضعیتی که فرد به خاطر اضطراب، نگرانی یا فشار ناگهانی، دچار آشفتگی و واکنش های عجولانه می شه
مثال: She was in a flap over the missing keys.
سر گم شدن کلیدها حسابی قاطی کرده بود.
2. ** ( محاوره ای – طنزآمیز ) :**
بیان حالت دستپاچگی یا واکنش بیش از حد نسبت به چیزی که شاید خیلی مهم نباشه
مثال: Don’t get in a flap—it’s just a small mistake.
این قدر قاطی نکن—یه اشتباه کوچیکه فقط.
3. ** ( اجتماعی – توصیفی ) :**
برای توصیف جمع یا گروهی که به خاطر اتفاقی غیرمنتظره دچار آشفتگی شدن
مثال: The office was in a flap when the boss arrived early.
وقتی رئیس زود رسید، کل اداره قاطی کرد!
- - -
🔸 مترادف ها:
flustered – panicked – agitated – rattled – in a tizzy – all over the place
آشفته / دستپاچه / هول زده / نگران و بی قرار
در زبان محاوره ای:
داره دست و پا می زنه، هول کرده، قاطی کرده، آشفته ست، نمی دونه چی کار کنه
- - -
🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ** ( احساسی – رفتاری ) :**
وضعیتی که فرد به خاطر اضطراب، نگرانی یا فشار ناگهانی، دچار آشفتگی و واکنش های عجولانه می شه
مثال: She was in a flap over the missing keys.
سر گم شدن کلیدها حسابی قاطی کرده بود.
2. ** ( محاوره ای – طنزآمیز ) :**
بیان حالت دستپاچگی یا واکنش بیش از حد نسبت به چیزی که شاید خیلی مهم نباشه
مثال: Don’t get in a flap—it’s just a small mistake.
این قدر قاطی نکن—یه اشتباه کوچیکه فقط.
3. ** ( اجتماعی – توصیفی ) :**
برای توصیف جمع یا گروهی که به خاطر اتفاقی غیرمنتظره دچار آشفتگی شدن
مثال: The office was in a flap when the boss arrived early.
وقتی رئیس زود رسید، کل اداره قاطی کرد!
- - -
🔸 مترادف ها: