impulsion

/ɪmˈpʌlʃn̩//ɪmˈpʌlʃn̩/

معنی: ضربت، انگیزه انی، دژ انگیز
معانی دیگر: پیش رانش، هل، درون رانش، نیروی پیش رانش، رجوع شود به: impetus

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of impelling or the state of being impelled.

(2) تعریف: that which impels; impetus; incitement.
مشابه: dynamic

(3) تعریف: motion or a tendency to move caused by an impelling force or influence.

جمله های نمونه

1. These are rhythm, balance and impulsion.
[ترجمه گوگل]اینها ریتم، تعادل و تکانش هستند
[ترجمه ترگمان]این ها عبارتند از: ریتم، تعادل و تعادل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The degree of the animal's impulsion made the movement appear to be both fast and slow at the same time.
[ترجمه گوگل]میزان تکانه حیوان باعث شد که حرکت همزمان سریع و کند به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که میزان بقای حیوانات در این حرکت هم سریع و هم آهسته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't lose your conscience because of the temporary impulsion.
[ترجمه گوگل]وجدان خود را به دلیل انگیزه موقت از دست ندهید
[ترجمه ترگمان]وجدان تو را از دست نده به خاطر این انگیزه آنی آنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Impulsion is, therefore, seen only in those paces that have a period of suspension.
[ترجمه گوگل]بنابراین، تکانش فقط در آن سرعت هایی دیده می شود که دوره تعلیق دارند
[ترجمه ترگمان]به همین جهت است که فقط در آن قدمی که دوره of می گذرد، دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Reverie and impulsion in the balneary can inundate every audience completely.
[ترجمه گوگل]هيجان و هيجان در سالن مي تواند هر مخاطبي را كاملاً غرق كند
[ترجمه ترگمان]reverie و impulsion ها در the می توانند همه حضار را به طور کامل پر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This impulsion tool uses a high speed on-off valve to control to-and-fro motion of the distributing oil valve core, which impels the cylinder rod to-and-fro motion to form impulsion.
[ترجمه گوگل]این ابزار ضربه ای از یک سوپاپ روشن-خاموش با سرعت بالا برای کنترل حرکت رفت و برگشت هسته دریچه روغن توزیع کننده استفاده می کند، که میله سیلندر را به حرکت به سمت عقب حرکت می کند تا ضربه ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]این ابزار impulsion از یک حرکت با سرعت بالا برای کنترل حرکت به جلو و جلو حرکت هسته شیر روغن استفاده می کند، که این حرکت میله سیلندر را به جلو می اندازد تا impulsion را شکل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Seeking after spirit is the impulsion of development of art.
[ترجمه گوگل]جستجوی روح انگیزه توسعه هنر است
[ترجمه ترگمان]گشتن به دنبال روح هنر توسعه هنر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Conclusion: The gastric algesia impulsion are mainly conducted by sympathetic afferent nerve.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: تکانه آلژزی معده عمدتاً توسط عصب آوران سمپاتیک انجام می شود
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: The algesia gastric عمدتا توسط عصب برنده همدردی هدایت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Oven lid with air impulsion could make material - loading and guide - roller cleaning convenient.
[ترجمه گوگل]درب اجاق گاز با ضربه هوا می تواند تمیز کردن غلتک را راحت کند - بارگیری و هدایت کننده
[ترجمه ترگمان]در کوره در فر با هوای آزاد می تواند بارگیری مواد و راهنما را مناسب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Under the impulsion of its screw the " Resolute'sailed down the Thames.
[ترجمه گوگل]"Resolute" تحت فشار پیچ خود به سمت تیمز رفت
[ترجمه ترگمان]در زیر the پیچ آن، \"Resolute\" از رودخانه تیمز به حرکت درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. CONCLUSION: The bending, torsion, compression and impulsion decrease in the osteoporotic models after ovariectomy, which indicates that the bone fiber strength and toughness reduce after osteoporosis.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: کاهش خمش، پیچش، فشار و ضربه در مدل‌های پوکی استخوان پس از اوارکتومی، نشان می‌دهد که استحکام و چقرمگی فیبر استخوان پس از پوکی استخوان کاهش می‌یابد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: خم کردن، پیچش، فشرده سازی و کاهش impulsion در مدل های osteoporotic بعد از ovariectomy، که نشان می دهد که استحکام و استحکام استخوان پس از پوکی استخوان کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There were three forms: somnambulate, wandering impulsion and dream impulsion, which created a mythological realm and affected later poets thoughts of writing lyrics greatly.
[ترجمه گوگل]سه شکل وجود داشت: خواب‌آلودگی، تکانه سرگردان و تکانۀ رویا، که قلمروی اسطوره‌ای ایجاد کرد و بر افکار شاعران بعدی در نوشتن غزل تأثیر زیادی گذاشت
[ترجمه ترگمان]سه شکل وجود داشت: somnambulate، impulsion سرگردان و رویاهای رویایی، که یک قلمرو اسطوره ای را خلق کرد و بعدها اندیشه های شاعران را از نوشتن متن به شدت تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I felt the impulsion to ask her to stay.
[ترجمه گوگل]این انگیزه را احساس کردم که از او بخواهم بماند
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که باید از او خواهش کنم که بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Piaffe must always be animated by a lively impulsion and characterised by a perfect balance.
[ترجمه گوگل]پیاف باید همیشه با یک انگیزه پر جنب و جوش متحرک باشد و با تعادل کامل مشخص شود
[ترجمه ترگمان]Piaffe باید همواره با یک impulsion سرزنده و با تعادل کامل به هیجان آمده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Then I had an impulsion to jump off the mountain.
[ترجمه گوگل]سپس من انگیزه ای برای پریدن از کوه داشتم
[ترجمه ترگمان] بعدش یه انگیزه برای پریدن از کوه داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

انگیزه انی (اسم)
impulsion

دژ انگیز (اسم)
impulsion

انگلیسی به انگلیسی

• thrust, push; impetus, movement caused by a push or thrust; impulse, sudden whim or desire
an impulsion to do something is a strong desire to do it, usually a desire that you cannot control; a literary word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : impel
اسم ( noun ) : impulsion / impulsiveness / impulse
صفت ( adjective ) : impulsive
قید ( adverb ) : impulsively
۱ - میل شدید برای انجام کاری
۲ - دلیلی برای انجام کاری
انگیزش، تحریک
تکانش. . . براساس کتاب اثر مرکب اثر دارن هاردی

بپرس