impudence

/ˈɪmpjʊdəns//ˈɪmpjʊdəns/

معنی: خیرگی، گستاخی، خیره چشمی، چشم سفیدی
معانی دیگر: بی شرمی، بی حیایی، جلفی، وقاحت، خیره سری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: impudency (n.)
(1) تعریف: the act or condition of being impudent; insolence.
مشابه: audacity, effrontery, gall, insolence

- The student called the teacher a liar, and for his impudence he was sent to the principal's office.
[ترجمه گوگل] دانش آموز معلم را دروغگو خواند و به دلیل گستاخی او را به دفتر مدیر مدرسه فرستادند
[ترجمه ترگمان] دانشجو استاد را دروغ گو می نامید و به خاطر گستاخی او به دفتر مدیر فرستاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: impudent action or conduct.
مشابه: cheek, effrontery, insolence, liberty

جمله های نمونه

1. Ignorance is the mother of impudence.
[ترجمه گوگل]جهل مادر گستاخی است
[ترجمه ترگمان]نادانی مادر پررویی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His impudence provoked her into slapping his face.
[ترجمه گوگل]گستاخی او باعث شد تا به صورتش سیلی بزند
[ترجمه ترگمان]impudence او را تحریک کرد که به صورتش سیلی بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has the impudence to take things behind my back!
[ترجمه گوگل]او این وقاحت را دارد که همه چیز را پشت سر من بگیرد!
[ترجمه ترگمان]چه قدر پررویی دارد که همه چیز را پشت سر بگذارد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I've had enough of your impudence!
[ترجمه گوگل]از گستاخی شما بسه!
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی گستاخی کردم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He stared at me with a mixture of impudence and hostility.
[ترجمه گوگل]با آمیزه ای از گستاخی و خصومت به من خیره شد
[ترجمه ترگمان]او با مخلوطی از گستاخی و خصومت به من خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One sister had the impudence to wear the other's clothes.
[ترجمه گوگل]یکی از خواهران جسارت پوشیدن لباس دیگری را داشت
[ترجمه ترگمان]یک خواهر با پررویی لباس دیگری را پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had the impudence to correct me.
[ترجمه گوگل]او این وقاحت را داشت که مرا اصلاح کند
[ترجمه ترگمان]او گستاخی را برای درست کردن من داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I've had enough of your impudence, young lady.
[ترجمه گوگل]از گستاخی شما به اندازه کافی خسته شدم، خانم جوان
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی گستاخی کردم، خانم جوان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His manipulation of impudence and deference was too assured for that.
[ترجمه گوگل]دستکاری او از گستاخی و احترام برای این کار بسیار مطمئن بود
[ترجمه ترگمان]رفتار جسورانه و احترام او برای این کار خیلی مطمئن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. None of your impudence!
[ترجمه گوگل]هیچکدام از وقاحت شما!
[ترجمه ترگمان]چه بی شرمی و گستاخی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Economic impudence plus political insensitivity combine to make a Kinnockian double whammy that I will vote Tory to avoid, however unenthusiastically.
[ترجمه گوگل]گستاخی اقتصادی و بی‌حساسیت سیاسی با هم ترکیب می‌شوند تا یک ضربه دوگانه کینوکی را ایجاد کنند که من به حزب محافظه‌کار رای خواهم داد تا از آن اجتناب کنند، هر چند غیرشورانه
[ترجمه ترگمان]گستاخی اقتصادی و عدم حساسیت سیاسی با هم ترکیب می شوند تا دو برابر دو برابر دو برابر شود که من به حزب محافظه کار رای می دهم تا از آن اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A piece of impudence on my part, really, but I have a strong sense of civic duty.
[ترجمه گوگل]یک تکه وقاحت از طرف من، واقعا، اما من احساس وظیفه مدنی قوی دارم
[ترجمه ترگمان]در واقع، من واقعا احساس خوبی نسبت به وظیفه شهروندی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fred often winced when he witnessed his wife's impudence and guile, but he realised she was right.
[ترجمه گوگل]زمانی که فرد وقاحت و نیرنگ همسرش را مشاهده می کرد، اغلب گیج می رفت، اما متوجه شد که حق با همسرش بود
[ترجمه ترگمان]فرد اغلب وقتی می دید که impudence و guile را می دید، خود را عقب کشید، اما می دانست که حق با اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And then, his breathtaking impudence.
[ترجمه گوگل]و سپس، وقاحت نفس گیر او
[ترجمه ترگمان]و آن وقت، گستاخی breathtaking
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I can not account for his almost impudence.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم تقریباً وقاحت او را توضیح دهم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم به خاطر گستاخی او حساب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیرگی (اسم)
amazement, astonishment, daze, boldness, contrariness, disobedience, effrontery, impudence

گستاخی (اسم)
impertinence, arrogance, insolence, assurance, hubris, audacity, effrontery, presumption, impudence, cheekiness, petulance, gall, indecency, bronze, flippancy, cockiness, petulancy

خیره چشمی (اسم)
impertinence, effrontery, impudence, barefacedness, brazen face

چشم سفیدی (اسم)
impudence

انگلیسی به انگلیسی

• rudeness, insolence, lack of respect
impudence is impudent behaviour or speech.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : impudence
✅️ صفت ( adjective ) : impudent
✅️ قید ( adverb ) : impudently
گستاخی

بپرس