• : تعریف: marked by a lack of awareness or concern for the consequences of one's acts; rash; unwise. • مترادف: ill-advised, ill-considered, inadvisable, incautious, indiscreet, injudicious, rash, shortsighted, thoughtless, unwise • متضاد: prudent • مشابه: careless, foolish, hasty, heedless, ill-conceived, impetuous, inconsiderate, irresponsible, mad, mindless, reckless, unthinking, unwary, wild
جمله های نمونه
1. the imprudent mountain climber fell down
کوهنورد بی احتیاط سقوط کرد.
2. it is imprudent to go
رفتن بی احتیاطی است.
3. The banks made hundreds of imprudent loans in the 1970s.
[ترجمه یارمحمدی] در دهه ی ۱۹۷۰، بانک ها بی تدبیرانه صدها وام پرداخت کردند.
|
[ترجمه گوگل]بانکها در دهه 1970 صدها وام بیاحتیاطی دادند [ترجمه ترگمان]این بانک ها در دهه ۱۹۷۰ به صدها وام بی احتیاط تبدیل شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The report criticizes the banks for being imprudent in their lending.
[ترجمه حشمت] این گزارش بانک ها را به خاطر بی اعتنایی در وام های خود انتقاد می کند.
|
[ترجمه گوگل]این گزارش از بانک ها به دلیل بی احتیاطی در اعطای وام انتقاد می کند [ترجمه ترگمان]این گزارش از بانک ها بخاطر بی احتیاطی در قرض دادن آن ها انتقاد می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. It would be imprudent of you to make enemies of those who can help you.
[ترجمه گوگل]بی احتیاطی است که با کسانی که می توانند به شما کمک کنند دشمن بسازید [ترجمه ترگمان]از دور بودن با کسانی که می توانند به شما کمک کنند، بی احتیاطی خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. It would be imprudent to resign from your present job before you are offered another.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه شغل دیگری به شما پیشنهاد شود، بیاحتیاطی است که از شغل فعلی خود استعفا دهید [ترجمه ترگمان]بسیار دور از احتیاط است که از کار فعلی خود قبل از پیشنهاد کار دیگر استعفا دهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Though his journey had been imprudent, it was still not in itself treasonable.
[ترجمه گوگل]اگرچه سفر او بیاحتیاطی بود، اما به خودی خود خیانت آمیز نبود [ترجمه ترگمان]هر چند سفر او به دور از احتیاط بود، اما باز هم به خود خیانت نمی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Conflict: The bank could then make imprudent loans to Company X to keep it from failing.
[ترجمه گوگل]تضاد: بانک میتواند وامهای بیاحتیاطی به شرکت X بدهد تا از شکست آن جلوگیری کند [ترجمه ترگمان]تعارض: پس از آن بانک می تواند وام های نسنجیده ای به شرکت X بدهد تا آن را از خراب شدن حفظ کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Banks are suffering the results of imprudent lending policies.
[ترجمه گوگل]بانکها از نتایج سیاستهای وامدهی نابخردانه رنج میبرند [ترجمه ترگمان]بانک ها از نتایج سیاست های نادرست قرض گیری رنج می برند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. But if people decide that the cuts are imprudent and are distributed unequally, the political impact could be very different.
[ترجمه گوگل]اما اگر مردم تصمیم بگیرند که کاهشها بیاحتیاطی هستند و به طور نابرابر توزیع میشوند، تأثیر سیاسی میتواند بسیار متفاوت باشد [ترجمه ترگمان]اما اگر مردم تصمیم بگیرند که کاهش imprudent و نابرابر است، تاثیر سیاسی می تواند بسیار متفاوت باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He's never imprudent or impudent, inadvertent or negligent when he deals with international affairs.
[ترجمه گوگل]او هرگز در برخورد با امور بین الملل بی احتیاط یا گستاخ، سهوی یا سهل انگار نیست [ترجمه ترگمان]او هرگز نسنجیده و بدون احتیاط و بدون احتیاط، در مواقعی که با مسایل بین المللی معامله می کند بی دقت و بی توجه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. My imprudent utterances incurred her displeasure.
[ترجمه گوگل]سخنان بی احتیاطی من باعث نارضایتی او شد [ترجمه ترگمان]به نظر من utterances که او نا رو ناراحت کرده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It's imprudent of you to have done such a thing.
[ترجمه گوگل]از شما بی احتیاطی است که چنین کاری انجام داده اید [ترجمه ترگمان]بی احتیاطی است که چنین کاری کرده ای [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. For a wise government, banning advertising is imprudent way of oversimplifying a complex, but multifaceted issue.
[ترجمه گوگل]برای یک دولت عاقل، ممنوعیت تبلیغات روشی بیاحتیاطی برای سادهسازی بیش از حد یک موضوع پیچیده، اما چند وجهی است [ترجمه ترگمان]برای یک دولت عاقل، ممنوعیت تبلیغات راه دور کردن یک موضوع پیچیده، اما چند وجهی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. It was rather imprudent of the little girl to interrupt our conversation like that.
[ترجمه گوگل]دختر کوچولو نسبتاً بی احتیاطی بود که اینطور گفتگوی ما را قطع کرد [ترجمه ترگمان]خیلی بی احتیاطی بود که این طور صحبت را قطع کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• rash; reckless; lacking discretion imprudent behaviour is not sensible or careful; a formal word.
پیشنهاد کاربران
✍ توضیح: Lacking wisdom or caution, reckless ⚠️🤦♂️ 🔍 مترادف: Careless ✅ مثال: His imprudent decision to invest in a risky business venture led to significant losses.