فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: improves, improving, improved
حالات: improves, improving, improved
• (1) تعریف: to increase the quality or condition of; make better.
• مترادف: ameliorate, amend, better, enhance, enrich, meliorate
• متضاد: deteriorate, hurt, impair, spoil, worsen
• مشابه: correct, cultivate, develop, elevate, help, mend, perfect, rally, rectify, recuperate, redress, reform, rehabilitate, repair, straighten out
• مترادف: ameliorate, amend, better, enhance, enrich, meliorate
• متضاد: deteriorate, hurt, impair, spoil, worsen
• مشابه: correct, cultivate, develop, elevate, help, mend, perfect, rally, rectify, recuperate, redress, reform, rehabilitate, repair, straighten out
- They improved the design of their new cars.
[ترجمه آیدا] آنها طراحی ماشین های جدید خود را بهبود یخشیدند|
[ترجمه Asal] آنها طراحی خودروهای جدید خود را بهتر کردند|
[ترجمه Z] آن ها طراحی ماشین های جدید خود را بهبود بخشیده|
[ترجمه کاریام] آنها بهبود بخشیدند طراحی ماشین های جدید خود را|
[ترجمه Omid Ahmadi] طراحی اتومبیل های جدید را بهتر و به روز تر کردند.|
[ترجمه گوگل] آنها طراحی خودروهای جدید خود را بهبود بخشیدند[ترجمه ترگمان] آن ها طراحی ماشین های جدید خود را بهبود بخشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to increase the value of (property) by making physical additions or corrections to.
• مترادف: enhance, fix up, renovate, touch up
• متضاد: devalue, diminish
• مشابه: amend, enrich, modernize, perfect, reform, refurbish, repair, restore
• مترادف: enhance, fix up, renovate, touch up
• متضاد: devalue, diminish
• مشابه: amend, enrich, modernize, perfect, reform, refurbish, repair, restore
- The landlord improved the older buildings.
[ترجمه گوگل] صاحبخانه ساختمان های قدیمی تر را اصلاح کرد
[ترجمه ترگمان] کاروانسرا دار ساختمان های قدیمی را بهبود بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کاروانسرا دار ساختمان های قدیمی را بهبود بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: improvable (adj.)
مشتقات: improvable (adj.)
• : تعریف: to increase in quality or condition; become better.
• مترادف: ameliorate, gain, meliorate
• متضاد: degenerate, deteriorate, worsen
• مشابه: advance, amend, clean up one's act, convalesce, develop, mend, progress, rally, recuperate, straighten out
• مترادف: ameliorate, gain, meliorate
• متضاد: degenerate, deteriorate, worsen
• مشابه: advance, amend, clean up one's act, convalesce, develop, mend, progress, rally, recuperate, straighten out
- Our financial position has improved.
[ترجمه گوگل] وضعیت مالی ما بهتر شده است
[ترجمه ترگمان] موقعیت مالی ما بهبود یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موقعیت مالی ما بهبود یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is improving as an artist.
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک هنرمند در حال پیشرفت است
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک هنرمند در حال پیشرفت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک هنرمند در حال پیشرفت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The sick man improved slowly.
[ترجمه Fwtmh] بیمار به ارامی بهبود پیدا کرده است|
[ترجمه گوگل] مرد بیمار به آرامی بهبود یافت[ترجمه ترگمان] بیمار به آرامی پیشرفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید