imprison

/ˌɪmˈprɪzn̩//ɪmˈprɪzn̩/

معنی: نگه داشتن، بزندان افکندن
معانی دیگر: زندانی کردن، حبس کردن، محبوس کردن، به زندان انداختن، (مجازی) محدود کردن، در تنگنا گذاشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: imprisons, imprisoning, imprisoned
مشتقات: imprisoned (adj.), imprisonment (n.)
(1) تعریف: to put or keep in a prison or other place of confinement.
متضاد: discharge, liberate
مشابه: chain, detain, jail, lock

(2) تعریف: to confine or restrict as though in a prison.
مشابه: jail

- He was imprisoned by fear and guilt.
[ترجمه گوگل] او با ترس و گناه به زندان افتاد
[ترجمه ترگمان] او به دلیل ترس و عذاب زندانی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. You can imprison my body but not my mind.
[ترجمه امیرمحمد] شما میتونید جسممو زندانی کنید اما ذهنمو نه
|
[ترجمه گوگل]شما می توانید بدن من را زندانی کنید اما ذهن من را نه
[ترجمه ترگمان]تو می تونی بدن منو زندانی کنی اما ذهن من نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. No Baron Munchausen would have dared to imprison his saga within the limits of a tall tale.
[ترجمه گوگل]هیچ بارون مونچاوزن جرات نمی کرد حماسه خود را در محدوده یک داستان بلند زندانی کند
[ترجمه ترگمان]هیچ بارن Munchausen جرات نمی کرد saga را در محدوده یک داستان بلند زندانی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. For example Imprison, Banish and Assassinate.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال زندانی کردن، تبعید کردن و ترور
[ترجمه ترگمان]مثلا Imprison، Banish و assassinate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To imprison his princes at will, That he might teach his elders wisdom.
[ترجمه گوگل]شاهزادگان خود را به میل خود زندانی کند تا به بزرگان خود حکمت بیاموزد
[ترجمه ترگمان]که princes را در آن زندانی کند تا به بزرگ ترها یاد بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They won't imprison him for a first offence.
[ترجمه گوگل]آنها او را برای اولین جرم زندانی نمی کنند
[ترجمه ترگمان]برای اولین جرم او را زندانی نخواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Offer by bank, pay network imprison interface routine installation websites pay the function online.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد بانک، وب‌سایت‌های نصب معمولی رابط زندان شبکه پرداخت عملکرد را به صورت آنلاین پرداخت می‌کنند
[ترجمه ترگمان]به بانک پیشنهاد دهید، یک وب سایت نصب روتین را به صورت آنلاین دریافت کنید و وب سایت را به صورت آنلاین پرداخت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In order to arrest and temporarily imprison criminal suspects, the police have taken effective measures.
[ترجمه گوگل]پلیس در راستای دستگیری و حبس موقت متهمان جنایی اقدامات موثری انجام داده است
[ترجمه ترگمان]به منظور دستگیری و بازداشت موقت مظنونان مجرم، پلیس اقدامات موثری انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mantis Imprison – the mantis will channel - stun - lock the player that is Imprison Marked.
[ترجمه گوگل]Mantis Prison – آخوندک پخش کننده ای را که حبس علامت گذاری شده است کانال می کند - بی حس می کند - قفل می کند
[ترجمه ترگمان]Mantis Imprison - آخوندک در این کار پخش کننده را قفل خواهند کرد که قابل ملاحظه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Indeed the church would imprison Galileo Galilei, an Italian astronomer, for advocating the sun-centred model of the universe a century later.
[ترجمه گوگل]در واقع کلیسا گالیله گالیله، ستاره شناس ایتالیایی را به دلیل حمایت از مدل خورشید محور جهان یک قرن بعد، زندانی می کند
[ترجمه ترگمان]در حقیقت کلیسا Galilei گالیله، ستاره شناس ایتالیایی، را به خاطر طرفداری از مدل خورشید محور جهان یک قرن بعد زندانی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Imprison me all the life, tattoo on my body, regardless the life how to transmigrate, you still could find me. . .
[ترجمه گوگل]من را تمام عمر زندانی کن، خالکوبی روی بدنم، بدون توجه به زندگی چگونه مهاجرت کنم، هنوز هم می توانی مرا پیدا کنی
[ترجمه ترگمان]تمام زندگی، روی بدنم، روی بدنم، بدون توجه به زندگی که چطور کوچ کنم، تو هنوز می تونی منو پیدا کنی …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I will not imprison members of the same party in the same cell block, let alone the same cell.
[ترجمه گوگل]من اعضای یک حزب را در یک سلول زندانی نخواهم کرد، چه برسد به همان سلول
[ترجمه ترگمان]من اعضای یک گروه یک سان را در همان بلوک سلول زندانی نمی کنم، چه برسد به همان سلول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Attempting to imprison, exile or execute an important character runs the risk of a civil war.
[ترجمه گوگل]تلاش برای زندانی کردن، تبعید یا اعدام یک شخصیت مهم خطر یک جنگ داخلی را به دنبال دارد
[ترجمه ترگمان]تلاش برای زندانی کردن، تبعید یا اعدام یک شخصیت مهم، خطر جنگ داخلی را اجرا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Being too cowardly to imprison him, Oedipus let him join the Argive army.
[ترجمه گوگل]ادیپ که برای زندانی کردن او ترسو بود، به او اجازه داد به ارتش آرگیو بپیوندد
[ترجمه ترگمان]و از اینکه او را زندانی کنند خیلی ترسو بودند که او را زندانی کنند و به ارتش Argive ملحق شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Tort of keeping someone imprison wrongfully.
[ترجمه گوگل]جرم نگه داشتن کسی به ناحق در زندان
[ترجمه ترگمان]Tort کسی که به اشتباه اون را زندانی کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نگه داشتن (فعل)
hold, prop, maintain, sustain, restrain, retain, preserve, impound, imprison

بزندان افکندن (فعل)
imprison

تخصصی

[حقوق] زندانی کردن، حبس کردن

انگلیسی به انگلیسی

• put in prison, confine, jail, incarcerate
to imprison someone means to lock them up in a prison.

پیشنهاد کاربران

زندانی کردن
مثال:
The judge decided to imprison the thief for stealing from the store, sending him to jail for six months.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : imprison
✅️ اسم ( noun ) : imprisonment / prison / prisoner
✅️ صفت ( adjective ) : imprisonable / imprisoned
✅️ قید ( adverb ) : _
زندانی شدن
imprison or confine. زندان یا محدود کردن
"many are incarcerated for property offences""بسیاری بخاطر جرم مالی زندانی می شوند"

بپرس