• (1)تعریف: to put or keep in a prison or other place of confinement. • متضاد: discharge, liberate • مشابه: chain, detain, jail, lock
• (2)تعریف: to confine or restrict as though in a prison. • مشابه: jail
- He was imprisoned by fear and guilt.
[ترجمه گوگل] او با ترس و گناه به زندان افتاد [ترجمه ترگمان] او به دلیل ترس و عذاب زندانی شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. You can imprison my body but not my mind.
[ترجمه امیرمحمد] شما میتونید جسممو زندانی کنید اما ذهنمو نه
|
[ترجمه گوگل]شما می توانید بدن من را زندانی کنید اما ذهن من را نه [ترجمه ترگمان]تو می تونی بدن منو زندانی کنی اما ذهن من نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. No Baron Munchausen would have dared to imprison his saga within the limits of a tall tale.
[ترجمه گوگل]هیچ بارون مونچاوزن جرات نمی کرد حماسه خود را در محدوده یک داستان بلند زندانی کند [ترجمه ترگمان]هیچ بارن Munchausen جرات نمی کرد saga را در محدوده یک داستان بلند زندانی کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. For example Imprison, Banish and Assassinate.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال زندانی کردن، تبعید کردن و ترور [ترجمه ترگمان]مثلا Imprison، Banish و assassinate [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. To imprison his princes at will, That he might teach his elders wisdom.
[ترجمه گوگل]شاهزادگان خود را به میل خود زندانی کند تا به بزرگان خود حکمت بیاموزد [ترجمه ترگمان]که princes را در آن زندانی کند تا به بزرگ ترها یاد بدهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. They won't imprison him for a first offence.
[ترجمه گوگل]آنها او را برای اولین جرم زندانی نمی کنند [ترجمه ترگمان]برای اولین جرم او را زندانی نخواهند کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Offer by bank, pay network imprison interface routine installation websites pay the function online.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد بانک، وبسایتهای نصب معمولی رابط زندان شبکه پرداخت عملکرد را به صورت آنلاین پرداخت میکنند [ترجمه ترگمان]به بانک پیشنهاد دهید، یک وب سایت نصب روتین را به صورت آنلاین دریافت کنید و وب سایت را به صورت آنلاین پرداخت کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In order to arrest and temporarily imprison criminal suspects, the police have taken effective measures.
[ترجمه گوگل]پلیس در راستای دستگیری و حبس موقت متهمان جنایی اقدامات موثری انجام داده است [ترجمه ترگمان]به منظور دستگیری و بازداشت موقت مظنونان مجرم، پلیس اقدامات موثری انجام داده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Mantis Imprison – the mantis will channel - stun - lock the player that is Imprison Marked.
[ترجمه گوگل]Mantis Prison – آخوندک پخش کننده ای را که حبس علامت گذاری شده است کانال می کند - بی حس می کند - قفل می کند [ترجمه ترگمان]Mantis Imprison - آخوندک در این کار پخش کننده را قفل خواهند کرد که قابل ملاحظه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Indeed the church would imprison Galileo Galilei, an Italian astronomer, for advocating the sun-centred model of the universe a century later.
[ترجمه گوگل]در واقع کلیسا گالیله گالیله، ستاره شناس ایتالیایی را به دلیل حمایت از مدل خورشید محور جهان یک قرن بعد، زندانی می کند [ترجمه ترگمان]در حقیقت کلیسا Galilei گالیله، ستاره شناس ایتالیایی، را به خاطر طرفداری از مدل خورشید محور جهان یک قرن بعد زندانی می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Imprison me all the life, tattoo on my body, regardless the life how to transmigrate, you still could find me. . .
[ترجمه گوگل]من را تمام عمر زندانی کن، خالکوبی روی بدنم، بدون توجه به زندگی چگونه مهاجرت کنم، هنوز هم می توانی مرا پیدا کنی [ترجمه ترگمان]تمام زندگی، روی بدنم، روی بدنم، بدون توجه به زندگی که چطور کوچ کنم، تو هنوز می تونی منو پیدا کنی … [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید! [ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I will not imprison members of the same party in the same cell block, let alone the same cell.
[ترجمه گوگل]من اعضای یک حزب را در یک سلول زندانی نخواهم کرد، چه برسد به همان سلول [ترجمه ترگمان]من اعضای یک گروه یک سان را در همان بلوک سلول زندانی نمی کنم، چه برسد به همان سلول [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Attempting to imprison, exile or execute an important character runs the risk of a civil war.
[ترجمه گوگل]تلاش برای زندانی کردن، تبعید یا اعدام یک شخصیت مهم خطر یک جنگ داخلی را به دنبال دارد [ترجمه ترگمان]تلاش برای زندانی کردن، تبعید یا اعدام یک شخصیت مهم، خطر جنگ داخلی را اجرا می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Being too cowardly to imprison him, Oedipus let him join the Argive army.
[ترجمه گوگل]ادیپ که برای زندانی کردن او ترسو بود، به او اجازه داد به ارتش آرگیو بپیوندد [ترجمه ترگمان]و از اینکه او را زندانی کنند خیلی ترسو بودند که او را زندانی کنند و به ارتش Argive ملحق شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Tort of keeping someone imprison wrongfully.
[ترجمه گوگل]جرم نگه داشتن کسی به ناحق در زندان [ترجمه ترگمان]Tort کسی که به اشتباه اون را زندانی کرده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• put in prison, confine, jail, incarcerate to imprison someone means to lock them up in a prison.
پیشنهاد کاربران
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم im 📌 این پیشوند، معادل "in" و "on" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "in" یا "on" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 superimpose: to place one thing on top of another 🔘 impute: to place blame or responsibility on someone, often unfairly 🔘 imbibe: to take ideas or qualities into one's mind 🔘 impinge: to have a negative effect on something 🔘 imbroglio: a confusing or difficult situation 🔘 impugn: to call into question or attack someone's trustworthiness 🔘 immanent: existing inherently within something 🔘 imprimatur: official approval placed on something 🔘 imminent: about to happen very soon 🔘 impassioned: highly charged with emotion or passion on a subject 🔘 impediment: a block or hindrance placed on progress 🔘 impending: about to happen soon, usually negatively 🔘 imposition: an unwelcome duty placed on someone 🔘 implicit: understood without being directly stated 🔘 impoverished: in a state of being poor or in poverty 🔘 impulsive: acting on sudden desires without planning 🔘 reimburse: to pay back money given or lost 🔘 immerse: to fully involve or occupy oneself in something 🔘 impact: to have an effect or influence on something 🔘 implement: to put a plan or decision into action 🔘 immolate: to sacrifice or destroy, often by fire 🔘 immure: to enclose or confine within walls 🔘 impress: to do something that gains admiration from others 🔘 import: to bring goods into a country for sale 🔘 immigrate: to move into a new place or country to live 🔘 implant: to set something deeply into another 🔘 impound: to take possession of something by legal authority 🔘 imprison: to lock someone in a confined space, like jail
زندانی کردن مثال: The judge decided to imprison the thief for stealing from the store, sending him to jail for six months.