impressible

/ɪmˈpresəbəl//ɪmˈpresəbl/

معنی: تاثیر پذیر
معانی دیگر: رجوع شود به: impressionable

جمله های نمونه

1. The surface of the earth is soft and impressible by the feet of men; and so with the paths which the mind travels.
[ترجمه گوگل]سطح زمین نرم و تحت تأثیر پاهای انسان است و همینطور با مسیرهایی که ذهن طی می کند
[ترجمه ترگمان]سطح زمین نرم و impressible است، و چنان با راه هایی که ذهن در آن سفر می کند، تحت تاثیر قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Address forms, as an impressible linguistic phenomenon, have always been the object of sociolinguistic researches.
[ترجمه گوگل]فرم‌های نشانی به‌عنوان یک پدیده زبان‌شناختی تأثیرپذیر، همواره موضوع پژوهش‌های زبان‌شناختی اجتماعی بوده‌اند
[ترجمه ترگمان]فرم های نشانی، به عنوان پدیده linguistic impressible، همواره هدف تحقیقات sociolinguistic بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. East and west cultures gather here since one and a half century. Sometimes they impacted each other, clear comparison gestated made one who ever came here impressible.
[ترجمه گوگل]فرهنگ های شرق و غرب از یک قرن و نیم در اینجا جمع می شوند گاهی اوقات آنها بر یکدیگر تأثیر می گذاشتند، مقایسه واضحی که باعث شد کسی که به اینجا آمده است تأثیرگذار باشد
[ترجمه ترگمان]فرهنگ های شرقی و غرب از یک تا نیم قرن در اینجا گرد هم می آیند گاهی اوقات آن ها بر یکدیگر تاثیر می گذارند و این مقایسه روشن باعث می شود کسی که به اینجا می رسد impressible باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The financial problem is the most important one of these problems, and it is the most impressible one to the private enterprises.
[ترجمه گوگل]مشکل مالی مهمترین یکی از این مشکلات است و برای شرکت های خصوصی تاثیرگذارترین مشکل است
[ترجمه ترگمان]مشکل مالی مهم ترین مساله این مشکلات است و it فرد برای شرکت های خصوصی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was in his fresh youth -- not passionate, but impressible.
[ترجمه گوگل]او در جوانی تازه خود بود -- نه پرشور، بلکه تأثیرپذیر
[ترجمه ترگمان]او در جوانی تازه بود - نه احساساتی، اما تاثیر پذیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Still, the porter of that institution is of an obese habit, and, according to the best of my observation of him, not very impressible .
[ترجمه گوگل]با این حال، باربر آن مؤسسه عادت چاقی دارد و طبق بهترین مشاهداتی که من از او دارم، چندان تأثیرگذار نیست
[ترجمه ترگمان]با این حال، باربر آن موسسه یک عادت چاق است، و با توجه به بهترین مشاهدات من از او، نه بسیار impressible
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاثیر پذیر (صفت)
effective, impressible

انگلیسی به انگلیسی

• easily influenced, impressionable; may be marked by means of pressure

پیشنهاد کاربران

بپرس