imprecise

/ˈɪmprəˌsaɪs//ˌɪmprɪˈsaɪs/

معنی: مبهم، نا درست، غیر دقیق، بی صراحت، غیر صریح
معانی دیگر: نادقیق، سرسری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: imprecisely (adv.), impreciseness (n.)
• : تعریف: not exact, accurate, or well-defined; not precise; vague.
متضاد: exact, precise, strict
مشابه: approximate, careless, inaccurate, indefinite, vague

- Due to imprecise measuring, the new cabinet did not fit into the space it was designed for.
[ترجمه سارا] به خاطر اندازه گیری غیر دقیق، کابینت جدید برای آن فضایی که برایش طراحی شده بود مناسب نشد
|
[ترجمه گوگل] به دلیل اندازه‌گیری نادقیق، کابینت جدید با فضایی که برای آن طراحی شده بود، مناسب نبود
[ترجمه ترگمان] به خاطر اندازه گیری دقیق، کابینه جدید با فضایی که برای آن طراحی شده بود مناسب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. "Breach of the peace" is a notoriously imprecise notion.
[ترجمه گوگل]"نقض صلح" یک مفهوم کاملاً نادرست است
[ترجمه ترگمان]\"نقض صلح\" یک مفهوم بسیار دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was rather imprecise about the cost of the trip.
[ترجمه گوگل]او در مورد هزینه سفر نسبتاً مبهم بود
[ترجمه ترگمان]او در مورد هزینه سفر دقیق نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The figures are imprecise because they're based on a prediction of next year's sales.
[ترجمه گوگل]ارقام نادقیق هستند زیرا بر اساس پیش بینی فروش سال آینده است
[ترجمه ترگمان]این ارقام غیردقیق هستند، زیرا آن ها براساس پیش بینی فروش سال آینده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The charges were vague and imprecise.
[ترجمه گوگل]اتهامات مبهم و مبهم بود
[ترجمه ترگمان]این اتهامات مبهم و نامفهوم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Alcohol affects the brain, making speech slurred and imprecise.
[ترجمه گوگل]الکل بر مغز تأثیر می گذارد و گفتار را مبهم و نادقیق می کند
[ترجمه ترگمان]الکل بر مغز تاثیر می گذارد و بیان گنگ و غیر دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The witness's descriptions were too imprecise to be of any real value.
[ترجمه گوگل]توصیفات شاهد آنقدر مبهم بود که ارزش واقعی نداشت
[ترجمه ترگمان]توضیحات شاهدان غیر دقیق بود تا ارزش واقعی بودن را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The imprecise nature of the emotions expressed requires the opposition of formal restraint to produce the dynamism necessary to the convincing poem.
[ترجمه گوگل]ماهیت نادقیق عواطف بیان شده مستلزم مخالفت با محدودیت رسمی برای ایجاد پویایی لازم برای شعر قانع کننده است
[ترجمه ترگمان]ماهیت غیر دقیق احساسات بیان شده، نیاز به مخالفت رسمی برای ایجاد پویایی لازم برای شعر متقاعد کننده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. One of the most powerful, though imprecise, ways in which music communicates is by its setting and sustaining a mood.
[ترجمه گوگل]یکی از قوی‌ترین و البته نادقیق‌ترین راه‌های ارتباط موسیقی، تنظیم و حفظ روحیه آن است
[ترجمه ترگمان]یکی از قدرتمندترین آن ها، هر چند غیردقیق است، روش هایی که در آن موسیقی ارتباط برقرار می کند، محیط خود را حفظ می کند و حالت خود را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The microscopic quantum world is imprecise; it is the domain of Heisenberg uncertainty.
[ترجمه گوگل]دنیای کوانتومی میکروسکوپی نادقیق است این حوزه عدم قطعیت هایزنبرگ است
[ترجمه ترگمان]دنیای کوانتومی میکروسکوپی دقیق است؛ این دامنه عدم قطعیت (هایزنبرگ)است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The rhythms are very useful, even though quite imprecise.
[ترجمه گوگل]ریتم ها بسیار مفید هستند، حتی اگر کاملاً نادقیق باشند
[ترجمه ترگمان]ریتم های بسیار مفید هستند، حتی اگر دقیقا غیر دقیق باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The imprecise messages also suggested the bombs were planted by the same cell which targeted north London last week.
[ترجمه گوگل]پیام‌های غیردقیق همچنین نشان می‌دهد که بمب‌ها توسط همان سلولی که هفته گذشته شمال لندن را هدف قرار داده بود، کار گذاشته شده بود
[ترجمه ترگمان]پیغام های دقیق همچنین پیشنهاد کردند که بمب ها توسط همان سلولی که هفته گذشته در شمال لندن قرار داشت کار گذاشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the science of carbon sinks is terrifyingly imprecise, scientists warn.
[ترجمه گوگل]اما دانشمندان هشدار می دهند که علم سینک های کربن به طرز وحشتناکی نادقیق است
[ترجمه ترگمان]دانشمندان هشدار می دهند که اما علم جذب دی اکسید کربن به شکل وحشتناکی غیردقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His use of language is vague and imprecise.
[ترجمه گوگل]استفاده او از زبان مبهم و مبهم است
[ترجمه ترگمان]استفاده او از زبان مبهم و مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rough set is a mathematical approach to study imprecise, uncertain or incomplete information or knowledge.
[ترجمه گوگل]مجموعه خشن یک رویکرد ریاضی برای مطالعه اطلاعات یا دانش نادقیق، نامطمئن یا ناقص است
[ترجمه ترگمان]مجموعه خشنی یک رویکرد ریاضی برای مطالعه دقیق، نامشخص، یا ناقص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Speed matching imprecise makes card printing and membership card making quality declines, may cause material damage.
[ترجمه گوگل]عدم تطابق سرعت باعث کاهش کیفیت چاپ کارت و کارت عضویت می شود و ممکن است باعث آسیب مادی شود
[ترجمه ترگمان]تطابق سرعت غیر دقیق، چاپ کارت و کارت عضویت باعث کاهش کیفیت می شود، ممکن است باعث آسیب مادی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبهم (صفت)
hazy, involved, involute, obscure, opaque, ambiguous, vague, enigmatic, misty, dim, dusky, esoteric, mysterious, forked, nebular, imprecise

نا درست (صفت)
amiss, foul, false, vicious, dishonest, spurious, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, unfair, crooked, jackleg, impure, phony, phoney, sinister, inconsequent, inconsecutive, untrue, imprecise, inexact, trumped-up

غیر دقیق (صفت)
incorrect, imprecise

بی صراحت (صفت)
imprecise

غیر صریح (صفت)
indefinite, imprecise, non-committal, inexplicit, unintelligible

انگلیسی به انگلیسی

• not precise, inexact, inaccurate
something that is imprecise is not clear or accurate.

پیشنهاد کاربران

۱. مبهم. گنگ. ناروشن. نادقیق ۲. مخدوش. آشفته. در هم بر هم ۳. مغلوط. نادرست
مثال:
an imprecise description
یک شرح مبهم و گنگ
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : imprecision
✅️ صفت ( adjective ) : imprecise
✅️ قید ( adverb ) : imprecisely
مبهم

بپرس