impracticability

/ɪmˌpræktɪkəˈbɪlɪti//ɪmˌpræktɪkəˈbɪlɪti/

معنی: غیر عملی بودن، چیز غیر عملی
معانی دیگر: غیر عملی بودن، چیز غیر عملی

جمله های نمونه

1. Such an inevitable conflict, together with the impracticability of Philosophical Education, is vividly illustrated in Plato's Cave-Metaphor.
[ترجمه گوگل]چنین تضاد اجتناب‌ناپذیری، همراه با غیر عملی بودن آموزش فلسفی، در غار-استعاره افلاطون به وضوح نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]این تضاد اجتناب ناپذیر، همراه با impracticability تعلیمات فلسفی، به طور واضح در غار افلاطون شکل می گیرد - استعاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In this paper, in order to remedy the impracticability of classical guidance algorithm in engineering, we have presented an autonomous guidance strategy based on optimal states feedback technology.
[ترجمه گوگل]در این مقاله، به منظور اصلاح غیر عملی بودن الگوریتم هدایت کلاسیک در مهندسی، ما یک استراتژی هدایت مستقل مبتنی بر فناوری بازخورد حالت‌های بهینه ارائه کرده‌ایم
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، برای اصلاح ساختار الگوریتم راهنمایی کلاسیک در مهندسی، ما یک استراتژی راهنمایی خودکار مبتنی بر فن آوری بازخورد حالت بهینه ارائه کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Due to the characteristic of technical impracticability, it is hard to calculate the cost of remedying contaminated soil and groundwater.
[ترجمه گوگل]با توجه به ویژگی غیر عملی بودن فنی، محاسبه هزینه اصلاح خاک و آب های زیرزمینی آلوده دشوار است
[ترجمه ترگمان]به خاطر مشخصه of فنی، محاسبه هزینه اصلاح خاک آلوده و آب های زیرزمینی دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The word practicable means that the employer must prove the impracticability of precautions.
[ترجمه گوگل]کلمه عملی به این معنی است که کارفرما باید غیرعملی بودن اقدامات احتیاطی را ثابت کند
[ترجمه ترگمان]کلمه ممکن است به این معنی باشد که کارفرما باید the اقدامات احتیاطی را ثابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But the prohibition policy of wine did not satisfy the rulers'wishes, the vast distance between the sublimate decision and real operation declarated the impracticability of the policy.
[ترجمه گوگل]اما سیاست ممنوعیت شراب خواسته های حاکمان را برآورده نکرد، فاصله زیاد بین تصمیم متعالی و عملیات واقعی، غیرعملی بودن این سیاست را اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]اما سیاست منع مشروبات الکلی خواسته های حاکمان را برآورده نمی کرد، فاصله گسترده بین تصمیم sublimate و عملیات واقعی declarated سیاست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The invalid contract in China bears the legal characteristics of illegality, impracticability, original invalidity and deserved invalidity.
[ترجمه گوگل]قرارداد نامعتبر در چین دارای ویژگی های قانونی غیرقانونی بودن، غیرقابل اجرا بودن، بی اعتباری اصلی و بی اعتباری مستحق است
[ترجمه ترگمان]قرارداد نامعتبر در چین دارای ویژگی های قانونی غیرقانونی بودن، impracticability، بی اعتباری اصلی و بی اعتباری و بی اعتباری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The main management item of the company is unmanned and responsible, purchase, the plan such as sales promotion all approves impracticability because of unmanned autograph.
[ترجمه گوگل]آیتم مدیریتی اصلی شرکت بدون سرنشین و مسئولیت پذیر است، خرید، طرح هایی مانند پیشبرد فروش به دلیل امضای بدون سرنشین غیرعملی بودن را تایید می کند
[ترجمه ترگمان]مورد اصلی مدیریت این شرکت بدون سرنشین است و مسیول، خرید، برنامه ای مانند تبلیغ فروش همه impracticability را به خاطر رونمایی از بدون سرنشین آن تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The weakness of Chinese current research situation is shown on its impracticability in execution, and serious problems in the theory system itself .
[ترجمه گوگل]ضعف وضعیت تحقیق فعلی چین در غیر عملی بودن آن در اجرا و مشکلات جدی در خود سیستم تئوری نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]ضعف وضعیت تحقیقات فعلی چین بر روی impracticability در اجرا و مشکلات جدی در خود سیستم تیوری نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر عملی بودن (اسم)
impracticability

چیز غیر عملی (اسم)
impracticability

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being impractical; condition of being unusable; unsuitability

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : impracticability / impracticality
✅️ صفت ( adjective ) : impractical / impracticable
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس