impossible

/ˌɪmˈpɑːsəbl̩//ɪmˈpɒsəbl̩/

معنی: غیر عملی، غیر ممکن، ممتنع، نشدنی، نامحتمل، امکان نا پذیر، غیر میسر
معانی دیگر: ناشایند، انجام ناپذیر، (پهلوی) اتاوان، ناخوشایند، رنج آور، تحمیل ناپذیر، بی تابگر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not able to happen, exist, or be done.
مترادف: hopeless, inconceivable, unattainable, unimaginable, unthinkable
متضاد: attainable, possible
مشابه: absurd, difficult, illogical, inaccessible, inappropriate, intractable, unbelievable, unlikely, unreasonable

- an impossible task
[ترجمه محمدامین] یک کار غیر ممکن
|
[ترجمه ثمبیلی ثنا😂💋] یک کاره ممتن
|
[ترجمه ها ها] عمل غیر ممکن
|
[ترجمه گوگل] یک کار غیر ممکن
[ترجمه ترگمان] یک کار غیر ممکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not capable of being true.
مترادف: illogical, inconceivable, unbelievable, unthinkable
متضاد: possible
مشابه: absurd, incredible, preposterous, unimaginable, unlikely, unreasonable

- It's impossible that he could have done what you say.
[ترجمه گوگل] غیرممکن است که بتواند کاری که شما می گویید را انجام دهد
[ترجمه ترگمان] غیرممکن است که او بتواند کاری را که تو می گویی انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: very difficult or intolerable.
مترادف: hopeless, insufferable, intolerable, unbearable
متضاد: bearable, manageable, possible
مشابه: difficult, disagreeable, distasteful, inappropriate, objectionable, offensive, unacceptable, unpleasant, unsuitable

- By running away, she put him in an impossible situation.
[ترجمه گوگل] با فرار، او را در موقعیتی ناممکن قرار داد
[ترجمه ترگمان] با فرار کردن، او را در وضعیت غیر ممکنی قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. impossible tasks
کارهای نشدنی (غیرممکن)

2. an impossible child
یک بچه ی ناتو

3. an impossible request
درخواست انجام نشدنی

4. an impossible situation
وضع تحمل ناپذیر

5. well-nigh impossible
تقریبا غیر ممکن

6. it is impossible to live without water
زندگی بدون آب غیرممکن است.

7. it is impossible to save them
نجات آنان امکان پذیر نیست.

8. it was impossible for the husband to satisfy all of maheen's wants
برآوردن همه ی خواسته های مهین برای شوهرش غیر ممکن بود.

9. nothing is impossible for god
برای خدا هیچ چیز غیرممکن نیست.

10. it is practically impossible to tame such animals as lions and tigers
رام کردن برخی از جانوران مانند شیر و پلنگ عملا غیر ممکن است.

11. sorry, it is impossible to see the patient
متاسفانه ملاقات بیمار ممکن نیست.

12. this is administratively impossible
از نظر اجرایی (اداری) غیر ممکن است.

13. this is utterly impossible
این کاملا غیر ممکن است.

14. a wonderful dream about impossible things
یک خواب شگفت آفرین درباره ی چیزهای غیرممکن

15. contentment of avarice is impossible
اقناع حرص و آز غیرممکن است.

16. without air, breathing is impossible
بدون هوا تنفس غیرممکن است.

17. a perfect circle is an ideal impossible to construct
یک دایره ی کامل انگاره ای است که درست کردن آن غیر ممکن می باشد.

18. beware of the man who makes impossible promises!
از کسی که قول های غیرممکن می دهد پرهیز کن !

19. liberty in the literal sense is impossible
آزادی به معنی واقعی آن غیر ممکن است.

20. the blare of loudspeakers made sleeping impossible
صدای عر و عر بلندگوها خوابیدن را غیر ممکن می کرد.

21. without grass roots support, reform is impossible
بدون پشتیبانی توده ی مردم اصلاحات غیر ممکن است.

22. prejudices that are so ingrained that it is impossible to erase them
پیشداوری هایی که آنقدر جایگزین شده اند که زدودن آنها محال است

23. without the parent's concurrence, this marriage will be impossible
بدون موافقت والدین این ازدواج غیرممکن خواهد بود.

24. the digestion of all that information in such a short time is impossible
فهم همه ی آن اطلاعات در مدتی چنین کوتاه غیرممکن است.

25. Nothing is impossible to a willing heart.
[ترجمه گوگل]برای یک قلب مشتاق هیچ چیز غیر ممکن نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز برای قلب حاضر غیر ممکن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. It's impossible to be accurate about these things.
[ترجمه گوگل]نمی توان در مورد این موارد دقیق بود
[ترجمه ترگمان]در مورد این چیزها غیرممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. "It's very difficult, " I said. "Impossible, " she chimed in.
[ترجمه گوگل]گفتم: «خیلی سخته او با صدای بلند گفت: «غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]من گفتم: \" بسیار مشکل است \" او با صدای بلند گفت: \" غیرممکن است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. It's impossible for me to give you a definite answer.
[ترجمه گوگل]غیرممکن است که به شما پاسخ قطعی بدهم
[ترجمه ترگمان]برای من غیر ممکن است که به تو جواب قطعی بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. It's impossible to evaluate these results without knowing more about the research methods employed.
[ترجمه گوگل]ارزیابی این نتایج بدون دانستن بیشتر در مورد روش های تحقیق به کار گرفته شده غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]ارزیابی این نتایج بدون دانستن بیشتر در مورد روش های تحقیق، غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. It is impossible to be completely objective.
[ترجمه گوگل]غیرممکن است که کاملاً عینی باشیم
[ترجمه ترگمان]این غیر ممکن است که به طور کامل عینی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر عملی (صفت)
abstract, impractical, impracticable, infeasible, impossible, inoperative, unpractical, inexecutable, irrealizable

غیر ممکن (صفت)
impossible, inconceivable

ممتنع (صفت)
impossible

نشدنی (صفت)
impractical, infeasible, impossible

نامحتمل (صفت)
impossible

امکان نا پذیر (صفت)
impossible

غیر میسر (صفت)
impossible, unrealizable

تخصصی

[ریاضیات] غیر ممکن، ناممکن، ممتنع، محال

انگلیسی به انگلیسی

• not possible; cannot be done; unbearable, cannot be endured
something that is impossible cannot be done, cannot happen, or cannot be believed.
you can say that a situation or person is impossible when they are very difficult to deal with.

پیشنهاد کاربران

محال
گریزناپذیر
مثلا در عبارتِ impossible situation
غیرممکن
مثال: Climbing that mountain alone would be impossible.
صعود به آن کوه تنها غیرممکن خواهد بود.
beyond the realm ( s ) of possibility
Just impossible is impossible
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : impossibility
✅️ صفت ( adjective ) : impossible
✅️ قید ( adverb ) : impossibly
It’s kind of fun to do the impossible. 🪐💊
سخت/ غیرقابل تحمل
she was in an impossible situation
You think that impossible I can have her ? Yeaasss
But
ان اللّهَ عَلَی کُلِِّ شیءً قدیر
It possible
impossible: معرکه، خارق العاده
غیر ممکن
S. th that is impossible can not happen
معنی فارسی : غیر ممکن
معنی اینگلیسی : unbearable
impossible#possible
جمله نمونه که خودم خیلی استفاده می کنم ^^
Even in the word impossible, there is a possible, so we can make the impossible possible
...
[مشاهده متن کامل]

معنی جمله :
حتی در کلمه غیرممکن ممکن وجود دارد پس می توتنیم غیر ممکن را ممکن کنیم ^^
امید وارم مفید باشه^^

غیر قابل تحممممل
I give up! you 're impossible, Zac!
تو غیر قابل تحممملی، زک! من دیگه ادامه نمیدم!
غیر ممکن ، ناجور
ناممکن
incredible
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس