impossibility

/ˌɪmˌpɒsəˈbɪləti//ɪmˌpɒsəˈbɪlɪti/

معنی: عدم امکان، امکان ناپذیری، کارنشدنی
معانی دیگر: ممکن نبودن، ناشایندگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: impossibilities
(1) تعریف: the state or quality of being impossible.
متضاد: risk

(2) تعریف: something impossible.

جمله های نمونه

1. the impossibility of immortality
غیرممکن بودن زندگانی ابدی

2. It is a physical impossibility to be in two places at once.
[ترجمه گوگل]حضور در دو مکان به طور همزمان یک غیرممکن فیزیکی است
[ترجمه ترگمان]این یک عدم امکان فیزیکی است که فورا در دو جا حضور داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He hinted at the impossibility of winding up the work in two months.
[ترجمه گوگل]وی به عدم امکان پایان کار در دو ماه اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]به عدم امکان پرداخت کردن کار در دو ماه اخیر اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The heavy rain speak of the impossibility of the picnic this afternoon.
[ترجمه گوگل]باران شدید از غیرممکن بودن پیک نیک امروز بعد از ظهر می گوید
[ترجمه ترگمان]باران شدید از عدم امکان گردش امروز بعد از ظهر را به یاد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. 100 percent airline security is a practical impossibility.
[ترجمه گوگل]امنیت 100 درصدی خطوط هوایی یک غیرممکن عملی است
[ترجمه ترگمان]۱۰۰ درصد امنیت خطوط هوایی عدم امکان عملی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Unity seemed to be an impossibility in 1910: men's and women's interests were apparently quite incompatible.
[ترجمه گوگل]اتحاد در سال 1910 غیرممکن به نظر می رسید: منافع مردان و زنان ظاهراً کاملاً ناسازگار بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که اتحاد در سال ۱۹۱۰ غیرممکن بود: علایق مردانه و زنان ظاهرا کاملا ناسازگار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The impossibility of guaranteeing adherence to parental wishes was acknowledged by the government in the provisions of the 1980 Education Act.
[ترجمه گوگل]عدم امکان تضمین پایبندی به خواسته های والدین توسط دولت در مفاد قانون آموزش و پرورش 1980 تصدیق شده است
[ترجمه ترگمان]عدم امکان تضمین پایبندی به خواسته های والدین در مقررات مصوب سال ۱۹۸۰ توسط دولت تایید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Again and again, Ishmael is faced with the impossibility of successfully completing his task.
[ترجمه گوگل]بارها و بارها اسماعیل با عدم امکان انجام موفقیت آمیز وظیفه خود مواجه می شود
[ترجمه ترگمان]دوباره و دوباره، اسماعیل با عدم امکان تکمیل موفقیت آمیز وظیفه خود مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It seemed a physical impossibility, her massive body bounding with the grace of a ballerina.
[ترجمه گوگل]غیرممکن فیزیکی به نظر می رسید، بدن عظیم او با لطف یک بالرین محدود شده بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این کار غیر ممکن است و بدن بزرگش با گریس باله از جا می پرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To Ahab, the White Whale represents the impossibility of going behind the superficial layers of nature or reality.
[ترجمه گوگل]از نظر آخاب، نهنگ سفید نشان دهنده عدم امکان رفتن به پشت لایه های سطحی طبیعت یا واقعیت است
[ترجمه ترگمان]برای اهب، وال سفید نمایانگر عدم امکان رفتن به دنبال لایه های سطحی طبیعت یا واقعیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The impossibility of giving orders in the darkness, among the tangled thickets, soon produced its effects.
[ترجمه گوگل]عدم امکان دستور دادن در تاریکی، در میان بیشه های درهم پیچیده، به زودی آثار خود را به وجود آورد
[ترجمه ترگمان]عدم امکان دادن دستورها در تاریکی، در میان بیشه درهم پیچیده، به زودی اثر خود را در بر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Zubatov's experiments before 1905 had already exposed the impossibility of creating workers' organizations without affecting the political order.
[ترجمه گوگل]آزمایش‌های زوباتوف قبل از 1905، عدم امکان ایجاد تشکل‌های کارگری را بدون تأثیر بر نظم سیاسی آشکار کرده بود
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها Zubatov پیش از ۱۹۰۵ در معرض عدم امکان ایجاد سازمان های کارگری بدون تاثیر بر نظم سیاسی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Defences of eviction by title paramount, frustration and impossibility of performance were raised by the lessee and rejected.
[ترجمه گوگل]دفاع از تخلیه با عنوان اصلی، سرخوردگی و عدم امکان اجرا توسط مستاجر مطرح و رد شد
[ترجمه ترگمان]اخراج شدن با عنوان اولویت، ناامیدی و عدم امکان عملکرد توسط the مطرح شد و رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But it also underlines the impossibility, so far, of achieving one.
[ترجمه گوگل]اما همچنین بر غیرممکن بودن دستیابی به آن تا کنون تاکید می کند
[ترجمه ترگمان]اما این مساله همچنین بر عدم امکان دستیابی به یکی از آن ها تاکید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This makes the impossibility of sustaining an objective, scientific programme particularly clear in psychology.
[ترجمه گوگل]این امر عدم امکان حفظ یک برنامه عینی و علمی را به ویژه در روانشناسی روشن می کند
[ترجمه ترگمان]این باعث می شود که عدم امکان حفظ یک برنامه علمی، به خصوص در روان شناسی، حفظ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدم امکان (اسم)
impossibility

امکان ناپذیری (اسم)
impossibility

کار نشدنی (اسم)
impossibility

تخصصی

[ریاضیات] عدم امکان

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being impossible; something impossible

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم im
📌 این پیشوند، معادل "not" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "not" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 impecunious: having little or no money
🔘 immutable: not able to be changed
🔘 impervious: not affected or influenced by something
🔘 impunity: not punished for wrongdoing
🔘 impudence: not showing respect; being rude
🔘 importunate: not reasonable; annoyingly persistent
🔘 implacable: not able to be calmed or changed
🔘 impassive: not showing any emotion
🔘 imperturbable: not easily upset or disturbed
🔘 impregnable: not able to be defeated or overcome
🔘 imprecation: not polite; an offensive curse or insult
🔘 impeccable: not having any flaws; perfect
🔘 impertinent: not respectful; behaving rudely
🔘 impasse: not able to progress; a deadlock
🔘 immaculate: not dirty or flawed; perfectly clean
🔘 impenetrable: not able to be passed through or solved
🔘 imperceptible: not noticeable or easily perceived
🔘 implausible: not believable or unlikely to be true
🔘 impromptu: not planned; done spontaneously
🔘 improvise: to do something without prior preparation
🔘 imprudent: not wise; lacking good judgment
🔘 immobile: not moving or unable to move
🔘 immense: not small; extremely large
🔘 improvidence: not cautious; lacking foresight
🔘 immediately: not delayed; happening at once
🔘 immortal: not subject to death
🔘 immovable: not able to be moved
🔘 immune: not affected by disease or harm
🔘 impartial: not biased; showing fairness
🔘 impossibility: not capable of happening

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : impossibility
✅️ صفت ( adjective ) : impossible
✅️ قید ( adverb ) : impossibly

بپرس