importunate

/ɪmˈpɔːrt͡ʃʊnət//ɪmˈpɔːt͡ʃʊnət/

معنی: مزاحم، مصر، مبرم، سمج، مصدع، عاجز کننده، سماجتامیز
معانی دیگر: پافشار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: importunately (adv.), importunateness (n.)
• : تعریف: urgent or stubbornly persistent in making a demand or request.

جمله های نمونه

1. importunate requests
درخواست های مصرانه

2. an importunate beggar
گدای سمج

3. His secretary shielded him from importunate visitors.
[ترجمه گوگل]منشی او از او در برابر بازدیدکنندگان مهم محافظت کرد
[ترجمه ترگمان]منشی او او را از این مهمانان سمج محفوظ می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Regrettably, however, she felt that Edwin's importunate letter must be taken seriously.
[ترجمه گوگل]با این حال، متأسفانه، او احساس کرد که نامه مهم ادوین باید جدی گرفته شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، متاسفانه او احساس کرد که نامه importunate Edwin باید جدی گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Computer won't make mistake, bagman importunate is saying.
[ترجمه گوگل]آدم بزرگ می گوید کامپیوتر اشتباه نمی کند
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها گفت: کامپیوتر اشتباه نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I imagined it was some importunate person who - I beg you will excuse me.
[ترجمه گوگل]من تصور می کردم که این یک شخص مهم است که - التماس می کنم مرا عذر خواهی کرد
[ترجمه ترگمان]تصور کردم که این شخص importunate است که … خواهش می کنم مرا ببخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The importunate memory was kept before her by its ironic contrast to her present situation.
[ترجمه گوگل]این خاطره مهم با تضاد طعنه آمیز آن با وضعیت فعلی اش در برابر او باقی ماند
[ترجمه ترگمان]خاطره importunate در مقابل او در مقابل وضع فعلی او در مقابل روت متمرکز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This is our country must long - term importunate a basic national policy.
[ترجمه گوگل]این کشور ما باید درازمدت یک سیاست اساسی ملی را رعایت کند
[ترجمه ترگمان]این کشور ما باید فشار بلند مدت یک سیاست ملی اساسی را مطرح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Tatyana refused to give in to his importunate declarations.
[ترجمه گوگل]تاتیانا حاضر به تسلیم شدن در برابر اظهارات مهم خود نشد
[ترجمه ترگمان]تاتیانا از قبول اظهارات مزاحم خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His importunate time is not quite long.
[ترجمه گوگل]زمان مهم او چندان طولانی نیست
[ترجمه ترگمان]زمان His زیاد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An importunate request an insistent or pressing demand.
[ترجمه گوگل]یک درخواست مهم، یک تقاضای اصراری یا فوری
[ترجمه ترگمان]یک خواهش از او خواهش می کند که اصرار یا تقاضای فوری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It might have sounded as flippant as the question was importunate.
[ترجمه گوگل]ممکن است به همان اندازه که این سوال مهم بود، ناهنجار به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]شاید این سوال تا حدی گستاخانه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I would not have our gratitude become indiscreet or importunate.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم قدردانی ما بی احتیاطی یا مهم باشد
[ترجمه ترگمان]من حاضر نیستم از این بابت قدردانی کنم یا اصرار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You should convince people by reasoning, instead of being importunate.
[ترجمه گوگل]شما باید مردم را با استدلال متقاعد کنید، به جای اینکه مهم باشید
[ترجمه ترگمان]شما باید مردم را با استدلال متقاعد کنید، به جای آن که مزاحم باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مزاحم (صفت)
troublesome, annoying, pesky, obtrusive, bothersome, molesting, tiresome, troublous, importunate, hindering, worrisome

مصر (صفت)
persistent, exigent, demanding, recalcitrant, exacting, clamorous, insistent, unrepentant, urging, pressing, importunate

مبرم (صفت)
sore, exigent, emergent, demanding, imperious, exacting, crying, pressing, urgent, importunate

سمج (صفت)
persistent, stubborn, pertinacious, importunate, insisting

مصدع (صفت)
troublesome, importunate

عاجز کننده (صفت)
importunate

سماجتامیز (صفت)
importunate

انگلیسی به انگلیسی

• persistently demanding; annoying; pressing, urgent
someone who is importunate is persistent in trying to get something that they want; a formal word.

پیشنهاد کاربران

سمج، مصر، ( تقاضا ) مصرانه
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Urgently persistent or demanding; insistent in a troublesome way ♾️
🔍 مترادف: Persistent
✅ مثال: His importunate demands eventually wore her down
person insisting on his demands
زیگیل ( آدم گیر بده )
She's very importunate, she's always picking on me.
خیلی آدم زیگیلیه، همش بهم گیر میده

بپرس