implode

/ɪmˈploʊd//ɪmˈpləʊd/

(از داخل منفجر شدن) در پکیدن، در ترکیدن، از داخل ترکیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: implodes, imploding, imploded
مشتقات: implosion (n.)
• : تعریف: to violently collapse or compress inward.

- The explosives were set so that the building would implode and cause no damage to the neighboring structures.
[ترجمه گوگل] مواد منفجره طوری تنظیم شده بودند که ساختمان منفجر شود و آسیبی به سازه های مجاور وارد نشود
[ترجمه ترگمان] مواد منفجره طوری تنظیم شده بودند که ساختمان منفجر شود و آسیبی به سازه های همسایه وارد نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The vacuum inside the tube caused it to implode when the external air pressure was increased.
[ترجمه گوگل]خلاء داخل لوله با افزایش فشار هوای خارجی باعث ترکیدن آن شد
[ترجمه ترگمان]خلا درون لوله باعث شد که در زمانی که فشار هوای خارجی افزایش یابد، منفجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. At the moment of its shattering hell would implode on them from all directions.
[ترجمه گوگل]در لحظه جهنم متلاشی آن از هر طرف بر سر آنها منفجر می شد
[ترجمه ترگمان]در لحظه خرد شدن آن، از همه طرف منفجر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Implode - Does damage to a target unit before buff explodes and does damage to surrounding units.
[ترجمه گوگل]Implode - قبل از منفجر شدن باف به واحد هدف آسیب می رساند و به واحدهای اطراف آسیب می رساند
[ترجمه ترگمان]implode - آیا قبل از انفجار بمب به یک واحد هدف آسیب می رساند و به واحدهای اطراف خسارت وارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Nuggest implode due to injury or personality.
[ترجمه گوگل]ناگست به دلیل آسیب یا شخصیت منفجر می شود
[ترجمه ترگمان]پلوتونیوم به دلیل آسیب و یا شخصیت منفجر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Without it tax receipts implode, investment is turned away, and meeting future debt payments is harder.
[ترجمه گوگل]بدون آن، دریافت‌های مالیاتی منفجر می‌شوند، سرمایه‌گذاری از بین می‌رود، و پرداخت بدهی‌های آینده دشوارتر می‌شود
[ترجمه ترگمان]بدون آن که رسیده ای مالیات در نظر گرفته شود، سرمایه گذاری رو به کاهش است و دیدار با پرداخت بدهی در آینده سخت تر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nuggest implode due to injury or personality. Losing Camby would make them mediocre.
[ترجمه گوگل]ناگست به دلیل آسیب یا شخصیت منفجر می شود از دست دادن کامبی آنها را متوسط ​​می کرد
[ترجمه ترگمان]پلوتونیوم به دلیل آسیب و یا شخصیت منفجر می شود از دست دادن Camby آن ها را متوسط خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One day the Supreme Court is going to rule that the constitution is unconstitutional and the United States will implode!
[ترجمه گوگل]یک روز دیوان عالی کشور حکم می کند که قانون اساسی خلاف قانون اساسی است و آمریکا منفجر می شود!
[ترجمه ترگمان]یک روز دادگاه عالی بر این عقیده است که قانون اساسی خلاف قانون اساسی است و ایالات متحده از بین خواهد رفت!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Something had to be made of all that energy and fury - if not, Helen thought, the girl would implode.
[ترجمه گوگل]از آن همه انرژی و خشم باید چیزی ساخته می شد - هلن فکر می کرد اگر نه، دختر منفجر می شود
[ترجمه ترگمان]هلن فکر کرد: اگر نه، یک چیزی باید از این همه انرژی و خشم درست شده باشد - اگر هم نه، آن دختر از هم جدا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Do we have a strategy about what to do if Pakistan should to implode?
[ترجمه گوگل]آیا ما استراتژی داریم که در صورت انفجار پاکستان چه کنیم؟
[ترجمه ترگمان]آیا ما یک استراتژی در مورد آنچه که اگر پاکستان باید منفجر شود، داریم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our panic is more genteel, softened by balmy California weather, a laid-back attitude, and, OK, the fact that we haven't had a local industry completely implode.
[ترجمه گوگل]وحشت ما ملایم‌تر است، با آب و هوای مطبوع کالیفرنیا، نگرش آرام، و، خوب، این واقعیت که ما یک صنعت محلی را به طور کامل منفجر نکرده‌ایم، از بین می‌رود
[ترجمه ترگمان]وحشت ما بیشتر genteel، نرم تر از آب و هوای خوب کالیفرنیا، طرز رفتار laid، و، خب، این حقیقت که ما یک صنعت داخلی را به طور کامل منفجر نکرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In effect, this is something that will generate antigravity to combat the natural tendency of a massive system to implode into a black hole under its intense weight.
[ترجمه گوگل]در واقع، این چیزی است که برای مبارزه با تمایل طبیعی یک سیستم عظیم برای انفجار در سیاهچاله تحت وزن شدید آن، ضد جاذبه تولید می کند
[ترجمه ترگمان]در واقع، این چیزی است که antigravity را برای مبارزه با تمایل طبیعی یک سیستم عظیم به درون یک سیاه چاله تحت فشار شدید خود تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In contrast, a recent flurry of bearish reports warn that China's economy could soon implode.
[ترجمه گوگل]در مقابل، گزارش‌های نزولی اخیر هشدار می‌دهند که اقتصاد چین به زودی ممکن است منفجر شود
[ترجمه ترگمان]در مقابل، موج اخیر گزارش ها خشن هشدار می دهد که اقتصاد چین به زودی از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fearful of a flood of refugees should Mr Kim's regime implode, China has responded cautiously.
[ترجمه گوگل]چین به دلیل ترس از سیل پناهجویان در صورت منفجر شدن رژیم کیم، محتاطانه پاسخ داده است
[ترجمه ترگمان]چین، که از یک سیلی از پناهندگان می ترسد، باید با احتیاط واکنش نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The same as other teams in the world who often need implode the game's emulator system synchronously or early, we use this way as the primary method to study decision-making system.
[ترجمه گوگل]مانند سایر تیم‌های دنیا که اغلب نیاز به انفجار سیستم شبیه‌ساز بازی به صورت همزمان یا زود هنگام دارند، ما از این روش به عنوان روش اولیه برای مطالعه سیستم تصمیم‌گیری استفاده می‌کنیم
[ترجمه ترگمان]همان طور که تیم های دیگر در جهان که اغلب نیاز به فعال کردن سیستم شبیه ساز بازی بصورت همزمان یا زود دارند، از این روش به عنوان روش اولیه برای مطالعه سیستم تصمیم گیری استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] به درون پاشیدن ترکیدن به طرف داخل .

انگلیسی به انگلیسی

• collapse inward, burst inward

پیشنهاد کاربران

مچاله شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : implode
✅️ اسم ( noun ) : implosion
✅️ صفت ( adjective ) : implosive
✅️ قید ( adverb ) : _
فروپاشیدن
به نقل از هزاره:
1. از درون مفجر شدن، ( در خود ) منفجر شدن، ( به درون ) ترکیدن، به درون متلاشی شدن، [تشکیلات، نظام و غیره] فرو ریختن، متلاشی شدن
2. [آواشناسی] مکیده ادا کردن، با هوای دم ادا کردن
3. ( به درون ) منفجر کردن، ( از درون ) متلاشی کردن
به پایان رسیدن، به اتمام رسیدن، خاتمه یافتن، بسته شدن، مختومه گشتن
( مثلا در مورد ستارگان ) از درون منفجر شدن
از داخل منفجر شدن
پاره شدن

بپرس