implicitness


ضمنی بودن، دلالت ضمنی، اشاره ضمنی، بطور ضمنی مفهوم بودن

جمله های نمونه

1. Implicitness and its relationship to the software construction process.
[ترجمه گوگل]ضمنی بودن و ارتباط آن با فرآیند ساخت نرم افزار
[ترجمه ترگمان]implicitness و رابطه اش با فرآیند ساخت نرم افزار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The beauty of implicitness is a very outstanding artistic realm pursued in the artistic creation.
[ترجمه گوگل]زیبایی ضمنی یک قلمرو هنری بسیار برجسته است که در آفرینش هنری دنبال می شود
[ترجمه ترگمان]زیبایی of یک قلمرو هنری بسیار برجسته است که در ایجاد هنری دنبال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This implicitness is a key aspect of abstract data types and, by implication, of their future counterparts in object-oriented software construction — classes.
[ترجمه گوگل]این ضمنی یک جنبه کلیدی از انواع داده های انتزاعی و به طور ضمنی از همتایان آینده آنها در ساخت نرم افزار شی گرا - کلاس ها است
[ترجمه ترگمان]این implicitness یک جنبه کلیدی از انواع داده انتزاعی است و به طور ضمنی، از همتایان آتی آن ها در کلاس های ساخت نرم افزار شی گرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The implicitness and incompleteness of consumer contracts, the constraint of information costs, and market monopolies give rise to the relatively weak contracting position of consumers.
[ترجمه گوگل]ضمنی و ناقص بودن قراردادهای مصرف‌کننده، محدودیت هزینه‌های اطلاعاتی و انحصار بازار، موقعیت نسبتاً ضعیف قراردادی مصرف‌کنندگان را افزایش می‌دهد
[ترجمه ترگمان]The و incompleteness قراردادهای مشتری، محدودیت هزینه های اطلاعات، و انحصار بازار به موقعیت قراردادی نسبتا ضعیف مصرف کنندگان منجر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Its main semantic characteristics are commendation, implicitness and vividness.
[ترجمه گوگل]ویژگی های معنایی اصلی آن عبارتند از ستایش، ضمنی بودن و واضح بودن
[ترجمه ترگمان]ویژگی های معنایی اصلی آن تعریف، implicitness و شفافیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The implicitness and incompleteness of consumer contracts, the constrain of information costs, and market monopolies give rise to the relatively weak contracting position of consumers.
[ترجمه گوگل]ضمنی و ناقص بودن قراردادهای مصرف‌کننده، محدودیت هزینه‌های اطلاعاتی و انحصار بازار، موقعیت نسبتاً ضعیف قراردادی مصرف‌کنندگان را افزایش می‌دهد
[ترجمه ترگمان]The و ناکامل بودن قراردادهای مشتری، محدود کردن هزینه های اطلاعات، و انحصار بازار منجر به موقعیت نسبتا ضعیفی برای مصرف کنندگان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Coherence enjoys in nature the dichotomy between explicitness and implicitness, stability and dynamics, and microcosm and macrocosm.
[ترجمه گوگل]انسجام در طبیعت از دوگانگی بین صریح و ضمنی، ثبات و پویایی، و عالم صغیر و کلان برخوردار است
[ترجمه ترگمان]انسجام در طبیعت، دوگانگی بین explicitness و implicitness، ثبات و پویایی، و عالم صغیر و macrocosm است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The policy of the Bush Administration to North Korea runs a adjustable and transformable course from implicitness to explicitness, from inflexibility to relative flexibility.
[ترجمه گوگل]سیاست دولت بوش در قبال کره شمالی یک مسیر قابل تنظیم و تغییرپذیر از ضمنی به صریح بودن، از انعطاف ناپذیری به انعطاف نسبی را طی می کند
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fuzzy rhetoric, a speech act of high aesthetic value, has its re-creative functions such as implicitness, imagery, obscurity, and emotions.
[ترجمه گوگل]بلاغت فازی، یک کنش گفتاری با ارزش زیبایی شناختی بالا، کارکردهای بازآفرینی خود را مانند ضمنی، تصویرسازی، ابهام و احساسات دارد
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. English rhyming slang is gaining popularity throughout English speaking countries, especially among youngsters, with its obscurity and implicitness.
[ترجمه گوگل]زبان عامیانه قافیه انگلیسی در سراسر کشورهای انگلیسی زبان، به ویژه در میان جوانان، با مبهم بودن و ضمنی بودن محبوبیت پیدا می کند
[ترجمه ترگمان]آرگو در سراسر کشورهای انگلیسی زبان، بویژه در میان جوانان، با ابهام و ابهام آن محبوبیت کسب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In addition, the stereotyping tendency of females themselves also weakens the implicitness of.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، گرایش کلیشه ای خود زنان نیز ضمنی بودن را تضعیف می کند
[ترجمه ترگمان]به علاوه، گرایش به رفتار کلیشه ای زنان نیز باعث تضعیف روحیه آن ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Coherence enjoys in nature the dichotomy between explicitness and implicitness, stability and dynamics, and and macrocosm.
[ترجمه گوگل]انسجام در طبیعت از دوگانگی بین صراحت و ضمنی بودن، ثبات و پویایی و و جهان کلان برخوردار است
[ترجمه ترگمان]انسجام در طبیعت، دوگانگی بین explicitness و implicitness، ثبات و پویایی، و and برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Humor, as an aesthetic term, has its special aesthetic features, which is mainly demonstrated in laugh, humor containing sadness, wisdom, implicitness, etc.
[ترجمه گوگل]طنز به عنوان یک اصطلاح زیباشناختی دارای ویژگی های زیبایی شناختی خاصی است که عمدتاً در خنده، طنز حاوی غم، حکمت، ضمنی و غیره نمایان می شود
[ترجمه ترگمان]طنز، به عنوان یک واژه زیبایی، ویژگی های زیبایی شناختی خاص خود را دارد، که عمدتا در خنده، شوخ طبعی، sadness، خرد کردن و غیره نشان داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The consequences of this implicit approach are far-reaching. The "supplementary topics" section at the end of this chapter will include more comments about implicitness .
[ترجمه گوگل]پیامدهای این رویکرد ضمنی بسیار گسترده است بخش "موضوعات تکمیلی" در پایان این فصل شامل نظرات بیشتری در مورد ضمنی بودن است
[ترجمه ترگمان]عواقب این رویکرد ضمنی دور از دسترس هستند بخش \"موضوعات مکمل\" در پایان این فصل، شامل نظرات بیشتر در مورد implicitness خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being implicit; unconditional trust or obedience

پیشنهاد کاربران

بپرس