implemented

جمله های نمونه

1. The committee's decisions will be implemented immediately.
[ترجمه گوگل]تصمیمات این کمیته بلافاصله اجرا خواهد شد
[ترجمه ترگمان]تصمیمات کمیته فورا اجرا خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. These reforms have now been widely implemented in schools.
[ترجمه گوگل]این اصلاحات اکنون به طور گسترده در مدارس اجرا شده است
[ترجمه ترگمان]این اصلاحات اکنون در مدارس به شدت اجرا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. How the new policy is to be implemented is outside his brief.
[ترجمه گوگل]این که سیاست جدید چگونه باید اجرا شود خارج از مختصر اوست
[ترجمه ترگمان]اینکه سیاست جدید چگونه باید اجرا شود، خارج از دوره کوتاه او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. New security measures were implemented to prevent further violence.
[ترجمه گوگل]تدابیر امنیتی جدید برای جلوگیری از خشونت بیشتر اجرا شد
[ترجمه ترگمان]تدابیر امنیتی جدیدی برای پیش گیری از خشونت بیشتر بکار گرفته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The company backed her judgement and implemented all her recommendations.
[ترجمه گوگل]این شرکت از قضاوت او حمایت کرد و تمام توصیه های او را اجرا کرد
[ترجمه ترگمان]این شرکت از قضاوت خود حمایت کرد و تمام توصیه های خود را اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These policies have never been fully implemented.
[ترجمه گوگل]این سیاست ها هرگز به طور کامل اجرا نشده اند
[ترجمه ترگمان]این سیاست ها هرگز به طور کامل اجرا نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The proposed changes were never actually implemented.
[ترجمه گوگل]تغییرات پیشنهادی هرگز عملاً اجرا نشدند
[ترجمه ترگمان]تغییرات پیشنهادی هرگز اجرا نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The reforms will be fully implemented by the year 200
[ترجمه گوگل]اصلاحات تا سال 200 به طور کامل اجرا خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این اصلاحات تا سال ۲۰۰ به طور کامل اجرا خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As school desegregation is more fully implemented, only the most isolated suburbs will remain exempt.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که تبعیض‌زدایی مدارس به‌طور کامل‌تر اجرا می‌شود، تنها منزوی‌ترین مناطق حومه شهر معاف خواهند ماند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که لغو تبعیض نژادی در مدرسه به طور کامل اجرا می شود، تنها حومه شهر منزوی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These cancer surveillance programmes are now widely implemented despite not having been subjected to clinical trial.
[ترجمه گوگل]این برنامه های نظارت بر سرطان علیرغم اینکه تحت آزمایش بالینی قرار نگرفته اند، اکنون به طور گسترده اجرا می شوند
[ترجمه ترگمان]این برنامه های نظارت بر سرطان با وجود اینکه در معرض آزمایش بالینی نبوده اند، به طور گسترده ای اجرا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Improved computer-editing proceedings have been developed and implemented in the surveillance system which identify measurements that may contain errors.
[ترجمه گوگل]رویه‌های ویرایش کامپیوتری بهبودیافته در سیستم نظارت ایجاد و پیاده‌سازی شده‌اند که اندازه‌گیری‌هایی را که ممکن است حاوی خطا باشند شناسایی می‌کند
[ترجمه ترگمان]روند ویرایش کامپیوتر بهبود یافته و در سیستم نظارت اجرا شده است که اندازه گیری را شناسایی می کند که ممکن است حاوی خطا باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A regular bowel training programme has to be implemented so that the child learns to pass a normal soft stool.
[ترجمه گوگل]یک برنامه تمرین منظم روده باید اجرا شود تا کودک یاد بگیرد که مدفوع نرم معمولی دفع کند
[ترجمه ترگمان]یک برنامه آموزش روده مرتب باید اجرا شود تا کودک یاد بگیرد که یک چهارپایه نرم و نرم عبور دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The changes to the national health system will be implemented next year.
[ترجمه گوگل]تغییرات در نظام سلامت کشور از سال آینده اجرایی می شود
[ترجمه ترگمان]تغییرات در سیستم بهداشت ملی در سال آینده اجرا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Consultants found the experience frustrating - their reports were only partly implemented, or, worse still, just pigeonholed.
[ترجمه گوگل]مشاوران این تجربه را ناامیدکننده می‌دانستند - گزارش‌های آن‌ها فقط تا حدی اجرا می‌شد، یا بدتر از آن، فقط کبوتر می‌شد
[ترجمه ترگمان]مشاوران تجربه ناامید کننده را یافتند - گزارش ها آن ها فقط تا حدودی اجرا شده بود، یا بدتر از آن، فقط pigeonholed
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• executed, carried out; put into effect; equipped with tools

پیشنهاد کاربران

کار گذاشته شد
پیاده سازی شده
اجرا شده، عملی شده، ابزار، وسیله
اجرا شده

بپرس