implausibility

/ɪmˌplɔːzɪˈbɪlɪti//ɪmˌplɔːzɪˈbɪlɪti/

معنی: ناپسندی، غیر قابل قبولی
معانی دیگر: ناموجه بودن، غیر مقبولی

جمله های نمونه

1. The sheer implausibility of the emergence of humans from primordial slime in just three billion years is clearly too much for many.
[ترجمه گوگل]غیرقابل قبول بودن پیدایش انسان از لجن اولیه تنها در سه میلیارد سال برای بسیاری آشکارا زیاد است
[ترجمه ترگمان]صراحت محض ظهور انسان ها از لجن و لجن کهن تنها در سه میلیارد سال به وضوح برای بسیاری از مردم بسیار واضح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The implausibility of that claim should not detract from the potential impact of the plan.
[ترجمه گوگل]غیرقابل قبول بودن آن ادعا نباید از تأثیر بالقوه طرح بکاهد
[ترجمه ترگمان]implausibility این ادعا نباید از تاثیر بالقوه این برنامه بکاهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What makes the police document credible is the implausibility of it being a forgery.
[ترجمه گوگل]چیزی که سند پلیس را معتبر می کند، جعلی نبودن آن است
[ترجمه ترگمان]چیزی که باعث می شود سند پلیس معتبر باشد، جعل سند جعلی بودن آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. First, let's deal with the implausibility of the official Chinese statistics.
[ترجمه گوگل]ابتدا بیایید به غیرقابل قبول بودن آمار رسمی چین بپردازیم
[ترجمه ترگمان]اول، بیایید با the آمار رسمی چینی معامله کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hilario shrugged off the rank implausibility of his situation, ignored the wince-inducing pressure and waded straight into the deep end, which has got to take some guts.
[ترجمه گوگل]هیلاریو از نامطلوب بودن وضعیت خود شانه خالی کرد، فشار تحریک کننده را نادیده گرفت و مستقیماً به سمت انتهای عمیق حرکت کرد، که باید کمی جرات کند
[ترجمه ترگمان]Hilario بالا را بالا انداخت، فشار rank را نادیده گرفت و مستقیم به انتهای گود رفت، که باید کمی دل و روده داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The implausibility of one version of consequentialism does not make consequentialism implausible in general, since other versions of consequentialism still might be plausible.
[ترجمه گوگل]غیرقابل قبول بودن یک نسخه از نتیجه گرایی، نتیجه گرایی را به طور کلی غیر قابل قبول نمی کند، زیرا نسخه های دیگر نتیجه گرایی هنوز ممکن است قابل قبول باشند
[ترجمه ترگمان]The یک نسخه از consequentialism به طور کلی غیر منطقی نیست، چرا که نسخه های دیگر of هنوز ممکن است معقول باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In our national debate, the inconclusive effort was blamed on the diversion of resources to Iraq rather than on its inherent implausibility.
[ترجمه گوگل]در بحث ملی ما، تلاش بی‌نتیجه به جای انحراف منابع به عراق نسبت به نامحتمل بودن ذاتی آن مقصر شناخته شد
[ترجمه ترگمان]در مباحثات ملی ما، تلاش بی نتیجه نسبت به انحراف منابع به عراق به جای on ذاتی اش مورد سرزنش قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That it is intended as a kind of joke to, in many ways, discredit the idea of the just city or at least to indicate its extreme implausibility.
[ترجمه گوگل]این که قصد دارد به عنوان نوعی شوخی، از بسیاری جهات، ایده شهر عادلانه را بی اعتبار کند یا حداقل نشان دهد که نامحتمل بودن آن بسیار زیاد است
[ترجمه ترگمان]که این به عنوان نوعی شوخی در نظر گرفته می شود، به طرق مختلف، ایده شهر یا حداقل برای نشان دادن implausibility افراطی آن را بی اعتبار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But it was original, audacious and exciting and a spot of wild implausibility did it no harm at all.
[ترجمه گوگل]اما بدیع، جسورانه و هیجان‌انگیز بود و نقطه‌ای غیرقابل باور وحشی، هیچ آسیبی به آن وارد نکرد
[ترجمه ترگمان]اما این کار بدیع، متهورانه و هیجان انگیز بود و یک نقطه از implausibility وحشی به هیچ وجه آسیبی به آن وارد نیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناپسندی (اسم)
implausibility

غیر قابل قبولی (اسم)
implausibility

انگلیسی به انگلیسی

• lack of plausibility, lack of believability, lack of credibility

پیشنهاد کاربران

غیرقابل قبول بودن
ناموجه بودن
نامقبول بودن
نامقبولیت

بپرس