implacable

/ˌɪmˈplækəbl̩//ɪmˈplækəbl̩/

معنی: سنگ دل، کینه توز
معانی دیگر: (در مورد دشمنی و غیره) سرسخت، سازش ناپذیر، آشتی ناپذیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: implacably (adv.), implacability (n.), implacableness (n.)
• : تعریف: not to be placated or diverted; unappeasable or inexorable.
متضاد: placable

- The implacable will of the ruling party gradually demoralized the opposition.
[ترجمه دکتر نوری] عزم راسخ حزب حاکم توانست پا یه های مخالفان را بتدریج تضعیف کند
|
[ترجمه گوگل] اراده تسلیم ناپذیر حزب حاکم به تدریج باعث تضعیف روحیه مخالفان شد
[ترجمه ترگمان] اراده سرسخت حزب حاکم به تدریج اپوزیسیون را تضعیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. implacable hatred
کینه ی از بین نرفتنی

2. an implacable enemy
دشمن سرسخت

3. He knew that Carlton could be an implacable foe.
[ترجمه گوگل]او می دانست که کارلتون می تواند یک دشمن سرسخت باشد
[ترجمه ترگمان]اون می دونست که Carlton می تونه دشمن سرسختی باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government faces implacable opposition on the issue of nuclear waste.
[ترجمه گوگل]دولت با مخالفت سرسختانه در موضوع زباله های هسته ای مواجه است
[ترجمه ترگمان]دولت با مخالفت شدیدی با مساله زباله هسته ای مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Young and old saw in him an implacable opponent of apartheid.
[ترجمه گوگل]پیر و جوان در او یک مخالف سرسخت آپارتاید می دیدند
[ترجمه ترگمان]جوان و پیر در او رقیب سرسخت نظام آپارتاید را مشاهده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He knew that Karl could be an implacable foe.
[ترجمه گوگل]او می دانست که کارل می تواند یک دشمن سرسخت باشد
[ترجمه ترگمان]او می دانست که کارل هم دشمن سرسختی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. While the implacable opposition of Gen Aoun is the main obstacle in his path, there are plenty of other difficulties.
[ترجمه گوگل]در حالی که مخالفت سرسختانه ژنرال عون مانع اصلی بر سر راه او است، مشکلات فراوان دیگری نیز وجود دارد
[ترجمه ترگمان]درحالیکه مخالفت سرسختانه ژنرال Aoun مانع اصلی در مسیر او است، مشکلات دیگری نیز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Papinian's divergent decision seems to rest on more implacable opposition to infringing freedom of testation.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تصمیم متفاوت پاپینیان بر مخالفت سرسختانه تر با نقض آزادی وصیت استوار است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که تصمیم واگرا s به مخالفت more با آزادی of ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had been its implacable scourge, its unbending critic, preaching and practising austerity and revenge.
[ترجمه گوگل]او بلای تسلیم ناپذیر، منتقد سرسخت آن، موعظه و تمرین ریاضت و انتقام بود
[ترجمه ترگمان]پس از آن، یک مجازات سرسخت، یک منتقد، یک منتقد، موعظه و تلافی کردن و انتقام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The implacable opposition of employers had forced wages down despite the most determined efforts of the trade unions.
[ترجمه گوگل]مخالفت سرسختانه کارفرمایان علیرغم مصمم ترین تلاش های اتحادیه های کارگری، دستمزدها را کاهش داده بود
[ترجمه ترگمان]مخالفت سرسخت کارفرمایان با وجود the تلاش های اتحادیه های کارگری، دستمزدها را به پایین کشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The city seemed to glitter in hard, implacable triumph.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که شهر در پیروزی سخت و شکننده ای می درخشد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که شهر با پیروزی سخت و سرسختانه برق می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We are fascinated, all of us, by the implacable otherness of others.
[ترجمه گوگل]همه ما مجذوب دیگری بودن غیرقابل تحمل دیگران هستیم
[ترجمه ترگمان]همه ما، همه ما، با the ناپذیر دیگران، مسحور کننده و مسحور کننده هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Times has probably become his most implacable critic.
[ترجمه گوگل]تایمز احتمالاً سرسخت ترین منتقد او شده است
[ترجمه ترگمان]روزنامه تایمز احتمالا به سرسخت ترین critic او تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. No one can say that implacable biology ordains failure, that gay social organization is fixed, promiscuous, and doomed.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی تواند بگوید که زیست شناسی تسلیم ناپذیر شکست را حکم می کند، که سازمان اجتماعی همجنس گرایان ثابت، بی بند و بار و محکوم به فنا است
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند بگوید که عدم موفقیت ابدی در زیست شناسی، آن سازمان اجتماعی همجنس گرا، ثابت، بی قید و بند و محکوم به فنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سنگ دل (صفت)
unholy, callous, unfeeling, implacable, obdurate, ungodly, fell, inexorable, stony, hard-hearted, stony-hearted

کینه توز (صفت)
pitiless, spiteful, implacable, despiteful, vengeful, revengeful, dispiteous

انگلیسی به انگلیسی

• inexorable; unappeasable, not placable, impossible to pacify
someone who is implacable has strong feelings of anger or dislike that you cannot change.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Unable to be appeased or pacified; relentless 😡
🔍 مترادف: Unyielding
✅ مثال: The villagers faced an implacable foe who refused to negotiate peace.
سرسخت
سازش ناپذیر
قسم خورده معادل implacable نیست. دشمن قسم خورده در انگلیسی میشه sworn enemy
عمیق، ریشه دار
implacable enemy دشمن قسم خورده
به طرز سازش ناپذیری
عمیقاً
سرسختانه
کینه توز, کونز ( به ترکی )
An implacable person just can't be appeased. If you really offended your best friend and tried every kind of apology but she refused to speak to you again, you could describe her as implacable.
بسیار مصر بر مخالفت با کسی یا چیزی

بپرس