impertinence

/ɪmˈpɜːrtɪnəns//ɪmˈpɜːtɪnəns/

معنی: خلی، نابهنگامی، جسارت، گستاخی، اهانت، خیره چشمی، بی ربطی، بیموقعی
معانی دیگر: پررویی، پیش جوابی، جسارت (impertinency هم می گویند)، نامربوطی، ناوابستگی، فضولی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: rudeness or insolence in action or speech.
مشابه: audacity, cheek, effrontery, insolence

(2) تعریف: the condition or fact of not pertaining to the matter at hand; irrelevance.

(3) تعریف: a rude or insolent act or utterance.
مشابه: audacity, effrontery, insolence

جمله های نمونه

1. his impertinence toward his father
پیش جوابی او نسبت به پدرش

2. I consider his remark a gross impertinence.
[ترجمه گوگل]من اظهارات او را یک جسارت فاحش می دانم
[ترجمه ترگمان]به نظر من، این حرف گستاخانه و گستاخانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Affronted at his impertinence, she stared at him coldly and wordlessly.
[ترجمه گوگل]او که از گستاخی او خشمگین شده بود، سرد و بی کلام به او خیره شد
[ترجمه ترگمان]نگاهی سرد به او انداخت و بدون هیچ حرفی به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was punished for his impertinence.
[ترجمه گوگل]او به خاطر جسارتش مجازات شد
[ترجمه ترگمان]به خاطر گستاخی او تنبیه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had the impertinence to suggest I needed a holiday.
[ترجمه گوگل]او این جسارت را داشت که به من بگوید به تعطیلات نیاز دارم
[ترجمه ترگمان]او گستاخی را داشت که پیشنهاد کند من به یک تعطیلی نیاز دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I've had enough of your impertinence.
[ترجمه گوگل]از گستاخی تو به اندازه کافی خسته شدم
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی از impertinence استفاده کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She even had the impertinence to lecture Loretta on how to be the wife of an eminent clergyman.
[ترجمه گوگل]او حتی این جسارت را داشت که به لورتا در مورد چگونگی همسر شدن یک روحانی برجسته سخنرانی کند
[ترجمه ترگمان]حتی این گستاخی را هم داشت که به لورتا بگوید چگونه همسر یک کشیش برجسته ای شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I said, feeling that one impertinence deserved another.
[ترجمه گوگل]گفتم در حالی که احساس می کردم یک گستاخی سزاوار دیگری است
[ترجمه ترگمان]در حالی که احساس می کردم که یک گستاخی لایق دیگری است، گفتم:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is just like man's vanity and impertinence to call an animal dumb because it is dumb to his dull perceptions. Mark Twain
[ترجمه گوگل]این درست مانند بطالت و گستاخی انسان است که حیوانی را گنگ خطاب می کند زیرا در برابر تصورات کسل کننده او گنگ است مارک تواین
[ترجمه ترگمان]این فقط غرور و جسارت مردانه است که یک حیوان را احمق خطاب کند، چون به نظر احمقانه او احمقانه است مارک تو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I got positively angry with the impertinence of it and the everlastingness.
[ترجمه گوگل]من از گستاخی و همیشگی بودن آن عصبانی شدم
[ترجمه ترگمان]من از گستاخی آن و the عصبانی شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You'll apologize to me for your impertinence, or you'll quit the office instantly!
[ترجمه گوگل]شما از من به خاطر گستاخی خود عذرخواهی خواهید کرد، یا بلافاصله دفتر را ترک خواهید کرد!
[ترجمه ترگمان]به خاطر impertinence از من عذر خواهی کن، وگرنه فورا دفتر را ترک خواهی کرد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Have the impertinence to do sth takes the 12315 advisory telephone calls when the company, this assures phonily net courage is too great also.
[ترجمه گوگل]جسارت به انجام sth طول می کشد 12315 تماس های تلفنی مشاوره زمانی که شرکت، این اطمینان می دهد که شجاعت خالص صوری نیز بسیار عالی است
[ترجمه ترگمان]این گستاخی را داشته باشید که وقتی شرکت، این اطمینان را به شما می دهد که شجاعت خالص نیز بیش از حد عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Jones was a little offended by the impertinence of Partridge.
[ترجمه گوگل]جونز از گستاخی پارتریج کمی آزرده شد
[ترجمه ترگمان]جونز از گستاخی \"پارتریج\" رنجیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Elizabeth felt all the impertinence of her questions, but answered them very composedly.
[ترجمه گوگل]الیزابت تمام گستاخی سوالاتش را احساس می کرد، اما به آنها بسیار متین پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]الیزابت همه پرسش های او را بی نزاکتی می دانست، اما با خونسردی تمام جواب می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Now, we won't submit to impertinence from these pimply, tipsy virgins.
[ترجمه گوگل]حالا، ما تسلیم گستاخی این باکره های دلال و بداخلاق نمی شویم
[ترجمه ترگمان]حالا، ما به خاطر گستاخی، از این pimply، مست مست تسلیم نمی شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلی (اسم)
absurdity, desperation, impertinence

نابهنگامی (اسم)
impertinence, anachronism, prematurity

جسارت (اسم)
impertinence, venture, insolence, animosity, audacity, temerity, effrontery, presumption, hardihood, spleen

گستاخی (اسم)
impertinence, arrogance, insolence, assurance, hubris, audacity, effrontery, presumption, impudence, cheekiness, petulance, gall, indecency, bronze, flippancy, cockiness, petulancy

اهانت (اسم)
contumely, baffle, impertinence, offense, insolence, disrespect, contempt, disdain

خیره چشمی (اسم)
impertinence, effrontery, impudence, barefacedness, brazen face

بی ربطی (اسم)
impertinence, irrelevance, irrelevancy

بی موقعی (اسم)
impertinence

انگلیسی به انگلیسی

• rudeness, insolence; rude or insolent act; irrelevance; inappropriateness
impertinence is behaviour that is not polite or respectful.

پیشنهاد کاربران

impertinence /ɪmˈpɜːtɪnəns/ ( n ) – meaning: disrespectful behaviour or language; rudeness; insolence.
رفتار یا زبان بی ادبانه؛ بی احترامی؛ وقاحت؛ بی حیایی؛ بی شرمی؛ پررویی؛ جسارت؛ دریدگی؛ خیره چشمی
...
[مشاهده متن کامل]

Example 1: 👇
The impertinence of the boy is phenomenal!
گستاخی آن پسر فوق العاده است!
Example 2: 👇
They gasped at the impertinence of the suggestion.
آنها از گستاخی این پیشنهاد به نفس زدن افتادند.
Example 3: 👇
I consider his remark a gross impertinence.
من اظهارات او را یک جسارت فاحش می دانم.
Example 4: 👇
Affronted at his impertinence, she stared at him coldly and wordlessly.
رنجیده از وقاحتِ او، سرد و بی کلام به وی خیره شد.
Example 5: 👇
TROTTER: Now, there’s just one thing I want to know, and I want to know it quick. Which one of you is it that has some connection with that business at Longridge Farm? All right, I’ll ask you one by one. ( To PARAVICINI ) You, first, since you seem to have arrived here more or less by accident, Mr. Pari—?
PARAVICINI: Para—Paravicini. But, my dear Inspector, I know nothing, but nothing, of what you have been talking about. I am a stranger in this country. I know nothing of these local affairs of bygone years.
TROTTER ( Rising and moving down to Left of MRS. BOYLE ) : Mrs. —?
MRS. BOYLE: Boyle. I don’t see—really, I consider it an impertinence . . . Why on earth should I have anything to do with such—this distressing business?
* The Mousetrap - a play by Agatha Christie
بازرس تروتر: حالا، فقط یک چیز هست که می خواهم بدانم، و می خواهم سریع بدانم. کدام یک از شما با آن تجارت در مزرعه لانگریج ارتباط دارد؟ باشه، یکی یکی ازتون سؤال می کنم ( خطاب به پاراویچینی ) اول شما، چون به نظر می رسد کم و بیش تصادفی به اینجا آمده اید، آقای پری - ؟
پاراویچینی: پارا، [ نه پری]—پاراویچینی. بازرس عزیز، من هیچ چیز، هیچ چیز، از آنچه شما در مورد آن صحبت می کنید، نمی دانم. من در این مملکت غریبم و از امور محلی سال های گذشته چیزی نمی دانم.
بازرس تروتر ( بالا و به سمت چپ خانم بویل می رود ) : خانم - ؟
خانم بویل: بویل. من نمی فهمم - واقعاً، رفتار شما و سؤال شما را یک گستاخی می دانم. . . چرا من باید کاری با چنین کاری داشته باشم - چنین تجارت آزار دهنده ای؟
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #تله موش، # اثر آگاتا کریستی

impertinence
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/impertinence
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : impertinence
✅️ صفت ( adjective ) : impertinent
✅️ قید ( adverb ) : impertinently

بپرس