impersonality


عدم شخصیت، غیر شخص بودن

جمله های نمونه

1. It lacked the impersonality and regularity of the highly organised machines which conduct present-day international relations.
[ترجمه گوگل]فاقد شخصیت و منظم بودن ماشین های بسیار سازمان یافته ای بود که روابط بین المللی امروزی را اداره می کنند
[ترجمه ترگمان]آن فاقد نظم و ترتیب ماشین های بسیار سازمان یافته بود که روابط بین المللی امروزی را اجرا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. That impersonality is the essence of war and the Thiepval Memorial attempts to disguise that fact by pretending to commemorate persons.
[ترجمه گوگل]این غیرشخصی بودن جوهر جنگ است و یادبود Thiepval تلاش می کند تا با تظاهر به بزرگداشت افراد، این واقعیت را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]آن خشک بودن اساس جنگ است و یادبود Thiepval تلاش می کند که این حقیقت را با تظاهر به یاد مردم پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The method features speediness, exactness, impersonality, and non - invasion to the sample.
[ترجمه گوگل]این روش شامل سرعت، دقت، غیرشخصی بودن و عدم تهاجم به نمونه است
[ترجمه ترگمان]این روش دارای دقت، دقت، خشک و عدم تعرض به نمونه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Is BBC worthy of the name of impersonality and impartiality?
[ترجمه گوگل]آیا بی بی سی شایسته نام بی شخصیتی و بی طرفی است؟
[ترجمه ترگمان]آیا بی بی سی سزاوار نام خشک و بی طرفی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We must accept the impersonality fact.
[ترجمه گوگل]ما باید واقعیت بی شخصیتی را بپذیریم
[ترجمه ترگمان]ما باید این حقیقت را بپذیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In subjective from the unemployed people themselves, in impersonality from the police, weakness of workers and management of organization, in defect of fund and so on.
[ترجمه گوگل]در ذهنیت از خود بیکاران، در بی شخصیتی از پلیس، ضعف کارگران و مدیریت سازمان، نقص صندوق و غیره
[ترجمه ترگمان]در فردیت خود از افراد بی کار، در خشک بودن نیروی پلیس، ضعف کارگران و مدیریت سازمان، با نقص مالی و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It wasn't the bustling energy she objected to, but the impersonality.
[ترجمه گوگل]این انرژی شلوغی که او به آن اعتراض داشت نبود، بلکه غیرشخصی بودنش بود
[ترجمه ترگمان]این انرژی پر جنب و جوشی نبود که به مخالفت با آن مخالفت می کرد، اما آدم گوشه گیری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was far more admirable, he said, to approach nature with as much impersonality as possible.
[ترجمه گوگل]به گفته او، بسیار تحسین برانگیزتر بود که با بی‌شخصیتی هر چه بیشتر به طبیعت نزدیک شویم
[ترجمه ترگمان]گفت بسیار قابل تحسین است که تا آنجا که ممکن است به طبیعت نزدیک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Like the photogram they were highly valued because of the absolute impersonality achieved in the tonal rendering through some mechanistic agency.
[ترجمه گوگل]مانند عکس، آنها به دلیل بی شخصیتی مطلقی که در رندر تونال از طریق برخی عوامل مکانیکی به دست آمده بود، بسیار ارزشمند بودند
[ترجمه ترگمان]مانند the، به علت the مطلق که در ارایه تن رنگ از طریق یک سازمان مکانیکی به دست آمد، بسیار ارزشمند بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The ideology of equality, even when translated into good institutional practice, may result only in impersonality.
[ترجمه گوگل]ایدئولوژی برابری، حتی زمانی که به عملکرد سازمانی خوب ترجمه شود، ممکن است تنها منجر به بی شخصیتی شود
[ترجمه ترگمان]ایدئولوژی برابری، حتی زمانی که به عمل سازمانی خوب ترجمه می شود، تنها ممکن است منجر به حالت خشک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wang Guowei's " Literary World without Me " and T . S. Eliot's " Literary Impersonality "
[ترجمه گوگل]«دنیای ادبی بدون من» وانگ گووی و تی «بی شخصیتی ادبی» اس الیوت
[ترجمه ترگمان]دنیای ادبی وانگ Guowei بدون من و تی اس الیوت \"impersonality ادبی\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has enriched the treasure of Chinese paintings with his visual metaphor, impersonality and spiritualization.
[ترجمه گوگل]او گنجینه نقاشی های چینی را با استعاره بصری، بی شخصیتی و معنویت خود غنی کرده است
[ترجمه ترگمان]او گنجینه نقاشی های چینی را با استعاره بصری، impersonality و spiritualization غنا بخشیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He searched for a topic which would warm her office impersonality into friendliness.
[ترجمه گوگل]او به دنبال موضوعی بود که بی شخصیتی دفتر او را به دوستانه تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]به دنبال موضوعی می گشت که friendliness بودن دفترش را گرم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The validity of explaining about the sutra text of aesthetics mostly point to the impersonality basis which is recognized by communality .
[ترجمه گوگل]اعتبار تبیین متن سوترای زیبایی شناسی بیشتر به مبنای غیرشخصی بودن آن اشاره دارد که اجتماع آن را تشخیص می دهد
[ترجمه ترگمان]اعتبار توضیح در مورد متن sutra زیبایی شناسی اساسا به حالت خشک شدن که توسط communality شناخته می شود اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. With the development of network, electronic text grows rapidly. Since automatic abstraction is superior to manual abstraction for its speed, convenience, efficiency, and impersonality .
[ترجمه گوگل]با توسعه شبکه، متن الکترونیکی به سرعت در حال رشد است از آنجایی که انتزاع خودکار به دلیل سرعت، راحتی، کارایی و غیرشخصی بودن بر انتزاع دستی برتری دارد
[ترجمه ترگمان]با توسعه شبکه، متن الکترونیکی به سرعت رشد می کند از آنجا که انتزاع خودکار نسبت به انتزاع دستی برای سرعت، راحتی، کارایی و impersonality برتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being impersonal; lack of warmth or friendliness; detachment; lack of emotion; lack of human qualities

پیشنهاد کاربران

فاقد خصوصیات فردی و شخصیتی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : impersonality
✅️ صفت ( adjective ) : impersonal
✅️ قید ( adverb ) : impersonally
ناانسانی بودن ( اسم )
عاری بودن از اغراض شخصی
صمیمی نبودن

بپرس