impend

/ˌɪmˈpend//ɪmˈpend/

معنی: مشرف بودن، اویزان کردن، در شرف وقوع بودن، محتمل الوقوع بودن
معانی دیگر: قریب الوقوع بودن، نزدیک بودن، زودآیند بودن، در راه بودن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: impends, impending, impended
(1) تعریف: to be about to occur or appear.
مشابه: loom

- The tornado was impending and we hurried to get to safety.
[ترجمه گوگل] گردباد نزدیک بود و ما عجله کردیم تا به محل امن برسیم
[ترجمه ترگمان] گردباد در شرف وقوع بود و ما عجله داشتیم که به امنیت برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to hover threateningly.

- The possibility of war impended throughout the negotiations.
[ترجمه گوگل] در طول مذاکرات احتمال جنگ وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] احتمال وقوع جنگ در سراسر مذاکرات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Against a background of impending famine, heavy fighting took place.
[ترجمه گوگل]در پس زمینه قحطی قریب الوقوع، نبردهای سنگینی در گرفت
[ترجمه ترگمان]در مقابل سابقه قحطی در شرف وقوع، نبرده ای سنگینی رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It seemed that nothing could prevent the impending disaster.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که هیچ چیز نمی تواند از فاجعه قریب الوقوع جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هیچ چیز نمی تواند از فاجعه قریب الوقوع جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She had a sense of impending doom .
[ترجمه گوگل]او احساس عذاب قریب الوقوع را داشت
[ترجمه ترگمان] اون حس مرگ قریب الوقوع رو داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Rumours about an impending royal divorce were rife.
[ترجمه گوگل]شایعات در مورد طلاق قریب الوقوع سلطنتی زیاد بود
[ترجمه ترگمان]شایعاتی در مورد یک طلاق قریب الوقوع در شرف وقوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The king convoke parliament to cope with the impending danger.
[ترجمه گوگل]پادشاه برای مقابله با خطر قریب الوقوع مجلس را فرا می خواند
[ترجمه ترگمان]پادشاه از پارلمان خواست تا با خطر قریب الوقوع مقابله کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A sense of impending doom came upon all of us.
[ترجمه گوگل]احساس عذاب قریب الوقوع به همه ما رسید
[ترجمه ترگمان]حس مرگی قریب الوقوع به همه ما رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He knew the danger impending over him.
[ترجمه گوگل]او می دانست خطری که بر سر او وجود دارد
[ترجمه ترگمان]می دانست که خطر در شرف وقوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had a sense of impending disaster.
[ترجمه گوگل]او احساس فاجعه قریب الوقوع داشت
[ترجمه ترگمان]دچار فاجعه قریب الوقوع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A sense of impending doom gripped her.
[ترجمه گوگل]احساس عذاب قریب الوقوع او را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]احساس مرگ قریب الوقوع او را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They were all filled with a sense of impending doom.
[ترجمه گوگل]همه آنها مملو از حس عذاب قریب الوقوع بودند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها با احساس سرنوشت قریب الوقوع پر شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We were well aware of impending disaster.
[ترجمه گوگل]ما به خوبی از فاجعه قریب الوقوع آگاه بودیم
[ترجمه ترگمان] ما از فاجعه قریب الوقوع خبر داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lineker announced his impending retirement from international football before the 1992 European Championships.
[ترجمه گوگل]لینه کر پیش از مسابقات قهرمانی اروپا در سال 1992 اعلام کرد که قریب الوقوع خود را از فوتبال بین المللی بازنشست می کند
[ترجمه ترگمان]Lineker قبل از مسابقات قهرمانی اروپا در سال ۱۹۹۲، بازنشستگی قریب الوقوع خود را از فوتبال بین المللی اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Crucial events impend in Europe.
[ترجمه گوگل]رویدادهای مهم در اروپا در راه است
[ترجمه ترگمان]رویداده ای Crucial در اروپا رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There were perfectly cogent reasons why Julian Cavendish should be told of the Major's impending return.
[ترجمه گوگل]دلایل کاملا قانع کننده ای وجود داشت که چرا باید به جولیان کاوندیش در مورد بازگشت قریب الوقوع سرگرد گفته شود
[ترجمه ترگمان]دلایلی کاملا متقاعد کننده وجود داشت که چرا جولین باید از بازگشت قریب الوقوع میجر به آن ها گفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشرف بودن (فعل)
be bound, overhang, impend, be on the point of, be on the verge of

اویزان کردن (فعل)
hang, dangle, impend

در شرف وقوع بودن (فعل)
impend

محتمل الوقوع بودن (فعل)
impend

انگلیسی به انگلیسی

• be about to happen, be imminent; threaten

پیشنهاد کاربران

Usually bad things that are happing very soon
Impending danger:خطر قریب الوقوع
Impending doom عذاب حتمی
Impending retirement:بازنشستگی قریب الوقوع
Impending famine: قحطی حتمی
Impending divorce : طلاق حتمی
...
[مشاهده متن کامل]

Impending invasion:حمله حتمی
Impending bankrupcy:ورشکستگی حتمی
Impending war :جنگ حتمی
Impending storm :طوفان حتمی

واژه imminent صفت هست و مترادف آن می شود impending
مترادف imminent
هر دو به معنای قریب الوقوع و زود هنگام هستند

بپرس