- The final pay cut impelled the workers to go on strike.
[ترجمه گوگل] کاهش نهایی دستمزد کارگران را وادار به اعتصاب کرد [ترجمه ترگمان] آخرین کاهش حقوق کارگران را وادار به اعتصاب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to send or cause to move forward; propel. • مترادف: drive, propel • مشابه: launch, move, push, thrust
جمله های نمونه
1. I feel impelled to express grave doubts about the project.
[ترجمه گوگل]من ناگزیر هستم که تردیدهای جدی را در مورد پروژه بیان کنم [ترجمه ترگمان]احساس می کنم که باید نسبت به این پروژه شک و تردید کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Impelled by feelings of guilt, John wrote to apologize.
[ترجمه مونا] عذاب وجدان جان رو وادار به نوشتن عذرخواهی کرد.
|
[ترجمه گوگل]جان که از احساس گناه وادار شده بود، برای عذرخواهی نوشت [ترجمه ترگمان]، به خاطر احساس گناه بهش فشار میاره \" جان \" برای عذرخواهی نامه نوشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He felt impelled to investigate further.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که مجبور به بررسی بیشتر است [ترجمه ترگمان]احساس کرد که باید بیشتر تحقیق کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I was so annoyed that I felt impelled to write a letter to the paper.
[ترجمه گوگل]آنقدر اذیت شدم که مجبور شدم نامه ای به روزنامه بنویسم [ترجمه ترگمان]خیلی ناراحت شدم که مجبور شدم نامه ای به روزنامه بنویسم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I felt impelled to investigate the matter further.
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم این موضوع را بیشتر بررسی کنم [ترجمه ترگمان]احساس کردم باید بیشتر از این موضوع را بررسی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Faith that justice would prevail impelled us forward.
[ترجمه گوگل]ایمان به اینکه عدالت پیروز خواهد شد ما را به جلو سوق داد [ترجمه ترگمان]ایمان که عدالت ما رو به جلو سوق میده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He said he had been to impelled crime by poverty.
[ترجمه مریم] او گفت که فقر او را به سوی جنایت سوق داده است
|
[ترجمه گوگل]او گفت که به دلیل فقر به جنایت وادار شده است [ترجمه ترگمان]گفت که جنایت را با فقر کشانده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. There are various reasons that impel me to that conclusion.
[ترجمه گوگل]دلایل مختلفی وجود دارد که مرا به این نتیجه گیری وادار می کند [ترجمه ترگمان]دلایل مختلفی وجود دارد که به این نتیجه منجر می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The professor impels him to greater efforts.
[ترجمه گوگل]استاد او را به تلاش بیشتر وادار می کند [ترجمه ترگمان]استاد او را مجبور می کند تلاش های بیشتری انجام دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The lack of democracy and equality impelled the oppressed to fight for independence.
[ترجمه گوگل]فقدان دموکراسی و برابری، ستمدیدگان را وادار به مبارزه برای استقلال کرد [ترجمه ترگمان]عدم دموکراسی و برابری باعث شد مردم ستمدیده برای استقلال مبارزه کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I wonder what it is that impels him to exercise all the time.
[ترجمه گوگل]نمی دانم چه چیزی او را وادار می کند که همیشه ورزش کند [ترجمه ترگمان]نمی دانم این چه چیزی است که او را مجبور می کند همیشه ورزش کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The President's speech impelled the nation to greater efforts.
[ترجمه گوگل]سخنرانی رئیس جمهور ملت را به تلاش بیشتر وادار کرد [ترجمه ترگمان]سخنرانی رئیس جمهور این کشور را به تلاش بیشتر واداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. James's increasing financial difficulties impelled him to desperate measures.
[ترجمه گوگل]مشکلات مالی فزاینده جیمز او را وادار به اقدامات ناامیدانه کرد [ترجمه ترگمان]افزایش مشکلات مالی جیمز او را به اقدامات ناامیدانه وادار کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The reward circuits generate cravings that impel an animal toward such things as eating, drinking, and procreating.
[ترجمه گوگل]مدارهای پاداش باعث ایجاد هوس هایی می شود که حیوان را به سمت چیزهایی مانند خوردن، نوشیدن و تولید مثل سوق می دهد [ترجمه ترگمان]مدارهای پاداش نیاز به تمایل دارند که یک حیوان را به سمت چیزهایی مثل خوردن، نوشیدن، و procreating تشویق کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• urge into action, drive, force onward, propel forward, cause to move when an emotion impels you to do something, you feel forced to do it; a formal word.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: To drive or urge someone to take action; to motivate strongly 🚀 🔍 مترادف: Drive ✅ مثال: The urgent need to help impelled her to action