impede

/ˌɪmˈpiːd//ɪmˈpiːd/

معنی: باز داشتن، مانع شدن، ممانعت کردن، مشکل کردن
معانی دیگر: (از پیشرفت) جلوگیری کردن، پاگیر شدن، به تاءخیر انداختن، درنگاندن، بندیدن، دامنگیر شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impedes, impeding, impeded
مشتقات: impeder (n.)
• : تعریف: to slow or block the movement or progress of; hinder.
مترادف: arrest, balk, block, delay, encumber, hamper, handicap, hinder, obstruct, stop, stymie, thwart
متضاد: aid, assist, facilitate, further, help
مشابه: bar, bottleneck, contravene, deter, embarrass, foil, frustrate, inhibit, interfere, oppose, retard, sabotage, shackle, short-circuit, slow, stall, trammel

- The cascades of snow impeded the settlers' progress.
[ترجمه گوگل] آبشارهای برف مانع از پیشرفت شهرک نشینان شد
[ترجمه ترگمان] آبشار یخی مانع از پیشروی مهاجران می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Wars in the country have impeded the development of infrastructure.
[ترجمه گوگل] جنگ در کشور مانع از توسعه زیرساخت ها شده است
[ترجمه ترگمان] جنگ در کشور باعث کندی توسعه زیرساخت ها شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Likewise, aesthetically lacquered trappings dramatically impede the movements of the drama's main characters.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، تزئینات لاکی از نظر زیبایی شناختی به طور چشمگیری مانع حرکات شخصیت های اصلی درام می شود
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، تجملات لاک دار به طور چشمگیری مانع حرکت شخصیت های اصلی درام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They were designed to create disorder and to impede the smooth transfer of power.
[ترجمه گوگل]آنها برای ایجاد بی نظمی و جلوگیری از انتقال آرام قدرت طراحی شده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای ایجاد بی نظمی و جلوگیری از انتقال آرام قدرت طراحی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had no torch, but darkness did not impede his progress.
[ترجمه گوگل]او مشعل نداشت، اما تاریکی مانع پیشرفت او نشد
[ترجمه ترگمان]او مشعل نداشت، اما تاریکی مانع پیشرفت او نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If Nature herself sought to impede her progress, then resistance was mere pride and folly.
[ترجمه گوگل]اگر خود طبیعت به دنبال جلوگیری از پیشرفت او بود، پس مقاومت صرفاً غرور و حماقت بود
[ترجمه ترگمان]اگر طبیعت خودش مانع پیشرفت او می شد، پس مقاومت فقط غرور و حماقت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Quibbles over ceremonial therefore did not necessarily impede effective contact and negotiation between states.
[ترجمه گوگل]بنابراین، بحث‌های تشریفاتی لزوماً مانع تماس و مذاکره مؤثر بین دولت‌ها نشد
[ترجمه ترگمان]بنابراین تشریفاتی که بر سر مراسم برگزار می شود لزوما مانع برخورد موثر و مذاکره میان کشورها نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Gas drilling projects, such as Jonah Field, impede pronghorn migration, and new homes restrict corridors to no more than a few hundred yards wide in places.
[ترجمه گوگل]پروژه‌های حفاری گاز، مانند میدان جونا، مانع مهاجرت شاخک‌ها می‌شود و خانه‌های جدید راهروها را به عرض چند صد یارد محدود می‌کنند
[ترجمه ترگمان]پروژه های حفاری گاز مانند Jonah فیلد مانع مهاجرت غیر قانونی می شوند و خانه های جدید راهروها را به جایی بیش از چند صد متر مربع محدود می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These factors either impede blood circulation around the anal area or weaken the surrounding tissues, resulting in blood vessel engorgement and swelling and protrusion of vascular tissue.
[ترجمه گوگل]این عوامل یا گردش خون در اطراف ناحیه مقعد را مختل می کنند و یا بافت های اطراف را ضعیف می کنند و در نتیجه رگ های خونی احتقان و تورم و بیرون زدگی بافت عروقی را به همراه دارند
[ترجمه ترگمان]این عوامل یا مانع گردش خون در ناحیه مقعدی یا تضعیف بافت اطراف می شوند که منجر به تورم و تورم بافت آوندی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Factors that impede students listening may be internal or external.
[ترجمه گوگل]عواملی که مانع گوش دادن دانش آموزان می شود ممکن است درونی یا بیرونی باشد
[ترجمه ترگمان]عواملی که مانع از گوش دادن دانش آموزان می شوند ممکن است درونی یا خارجی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Blockages in any other zone may impede functionality in Zone
[ترجمه گوگل]انسداد در هر منطقه دیگری ممکن است عملکرد منطقه را مختل کند
[ترجمه ترگمان]blockages در هر منطقه دیگری ممکن است مانع از عملکرد منطقه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The muddy roads impede our journey.
[ترجمه گوگل]جاده های گل آلود مانع سفر ما می شود
[ترجمه ترگمان]جاده های گلی که مانع سفر ما می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At no time did I make an attempt to impede any investigatory effort.
[ترجمه گوگل]من هیچ وقت تلاشی برای ممانعت از هرگونه تلاش تحقیقاتی نکردم
[ترجمه ترگمان]در هیچ زمان تلاشی برای ممانعت از هرگونه تلاش investigatory نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And since acquisition depends on communication, your deliberate delivery will impede your progress in learning the language as well.
[ترجمه گوگل]و از آنجایی که فراگیری به ارتباط بستگی دارد، تحویل عمدی شما مانع پیشرفت شما در یادگیری زبان نیز خواهد شد
[ترجمه ترگمان]و چون اکتساب بستگی به ارتباط دارد، تحویل آگاهانه شما مانع از پیشرفت شما در یادگیری زبان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This review is intended to serve essentially as a background to how science and technology can impede or promote development.
[ترجمه گوگل]این بررسی اساساً به عنوان پس‌زمینه‌ای برای اینکه چگونه علم و فناوری می‌توانند مانع یا ترویج توسعه شوند، ارائه شود
[ترجمه ترگمان]این بازبینی اساسا به عنوان یک پس زمینه برای اینکه چگونه علم و فن آوری می تواند مانع توسعه یا ترویج توسعه شود، در نظر گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In perfecting their skills, they have to give up habits and responses that impede their performance.
[ترجمه گوگل]در تکمیل مهارت های خود، آنها باید عادات و واکنش هایی را که مانع عملکرد آنها می شود کنار بگذارند
[ترجمه ترگمان]در تکمیل مهارت ها، آن ها باید عادات و پاسخ های خود را ارایه دهند که مانع عملکرد آن ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is nothing-no bunkers, gorse, whin, heather, bracken, or rough-to impede you.
[ترجمه گوگل]هیچ چیزی وجود ندارد - هیچ پناهگاه، گلوله، ناله، هدر، براکن، یا خشن - که مانع شما شود
[ترجمه ترگمان]چیزی وجود ندارد - پناه گاه، خلنگ، خلنگ، بوته های خار، سرخس، سرخس، یا برای مزاحمت ایجاد مزاحمت وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باز داشتن (فعل)
deter, stay, ban, forbid, interdict, bar, hold, arrest, detain, impeach, encumber, prevent, debar, dissuade, block, contain, impede, stow

مانع شدن (فعل)
stop, resist, suppress, bar, prevent, debar, balk, hinder, barricade, hamper, exclude, inhibit, rein, impede, stymie, hold back, hold up, interfere with, obstruct, obturate

ممانعت کردن (فعل)
curb, forbid, interdict, prevent, check, prohibit, impede

مشکل کردن (فعل)
impede

انگلیسی به انگلیسی

• delay, obstruct; hinder, thwart, prevent
to impede someone or something means to make their movement or development difficult; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Antonym : expedite
Impede comes from the Latin impedire which literally means "to hold the feet, " formed from the prefix in - , ( "in" ) plus pes ( "foot" ) . Think about walking with a cast on your foot — how slow and awkward that would be.
...
[مشاهده متن کامل]

Pede : foot : پا
Expedite از ex به معنی out و pede به معنی پا می آید . یعنی بسرعت از موانع بیرون آمدن .
Impede : مانع شدن - از پیشرفت جلوگیری کردن
Expedite : سرعت بخشیدن - موانع را برداشتن

“Impede” is a formal verb that means to make it more difficult for something to happen or more difficult for someone to do something. It can also mean to slow something down or prevent an activity from making progress at its previous rate.
...
[مشاهده متن کامل]

"Impede" یک فعل رسمی است به معنای دشوارتر کردن وقوع یک اتفاق یا سخت تر کردن کاری برای کسی. همچنین می تواند به معنای کاهش سرعت یا جلوگیری از پیشرفت یک فعالیت با سرعت قبلی باشد.
The construction work on the highway will impede traffic flow for several months.
The heavy rain impeded our progress on the hike.
The new regulations may impede the company’s ability to expand its operations.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/impede• https://www.dictionary.com/browse/impede
impede = hinder = hamper = arrest = interfere with
hamper = impede = arrest = hinder = interfere with
impede = arrest
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : impede
✅️ اسم ( noun ) : impediment
✅️ صفت ( adjective ) : impeded
✅️ قید ( adverb ) : _
thwart
prevent
stymie
prevent
hinder
hamper
impede. مانع ( پیشرفت، موفقیت. . . ) شدن
prevent. مانع ( خسارت، تصادف، جراحت. . . ) شدن
Impedeبار معنایی منفی دارد
Preventبار معنایی مثبت دارد
مختل کردن
سنگ اندازی کردن ( در مسیر حل یک مشکل )
مانع تراشی کردن
inhibit
مانع رشد و پیشرفت شدن
سد راه شدن
به تاخیر/ تعویق انداختن
Hinder
Prevent
Block
Obstruct
Delay
Hamper
• This problem fills us with guilt and shame, impedes our creativity, and divides us from each other

به مشکل خوردن، مشکل تراشی کردن
سد راه شدن
( ار پیش رفتن ) جلوگیری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس