impassive

/ˌɪmˈpæsɪv//ɪmˈpæsɪv/

معنی: بی عاطفه، بی حس، پوست کلفت، تالم ناپذیر
معانی دیگر: (کسی که یا احساس نمی کند یا احساسات خود را نشان نمی دهد) آرام، خونسرد، تو دار، خوددار، فاقد احساس درد، بی درد، رنج نشناس، بی رگ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: impassively (adv.), impassiveness (n.), impassivity (n.)
(1) تعریف: not having, showing, or responding to emotion; unfeeling, expressionless, or insensitive.
متضاد: emotional, responsive
مشابه: cold, impersonal, obtuse, phlegmatic, sedate, stolid, wooden

- The lawyer hoped his client would show some remorse, but the young man remained impassive.
[ترجمه گوگل] وکیل امیدوار بود موکلش کمی پشیمان شود، اما مرد جوان بی‌تفاوت ماند
[ترجمه ترگمان] وکیل امیدوار بود که موکلش احساس پشیمانی کند، اما جوان تاثر ناپذیر باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not subject to physical sensation or suffering; insensate.
متضاد: sensitive

(3) تعریف: not moving or moved; still or tranquil.
مشابه: calm

جمله های نمونه

1. his impassive face did not betray his anguish
چهره ی آرام او درد و حرمان او را بروز نمی داد.

2. A smile transformed her usually impassive face.
[ترجمه ساسان] یک لبخند صورت معمول بی روح او را تغییر داد.
|
[ترجمه گوگل]لبخندی چهره معمولاً بی حال او را متحول کرد
[ترجمه ترگمان]لبخندی صورت او را تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her expression was cool, almost impassive.
[ترجمه گوگل]قیافه‌اش باحال و تقریباً بی‌تفاوت بود
[ترجمه ترگمان]حالت چهره اش سرد و تقریبا بی اعتنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He searched Hill's impassive face for some indication that he understood.
[ترجمه گوگل]او چهره هول را جستجو کرد تا نشانه هایی از درک او پیدا کند
[ترجمه ترگمان]چهره تاثر ناپذیر او را جستجو کرد تا نشان دهد که منظور او را دریافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her impassive face showed no reaction at all.
[ترجمه گوگل]چهره بی حال او هیچ واکنشی نشان نمی داد
[ترجمه ترگمان]چهره تاثر ناپذیر او هیچ واکنشی نشان نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her face remained impassive, studying the Belgian as he completed the form.
[ترجمه گوگل]چهره او بی حوصله بود و در حالی که فرم را تکمیل می کرد، بلژیکی را مطالعه می کرد
[ترجمه ترگمان]چهره اش همچنان خونسرد باقی ماند، در حالی که مرد بلژیکی را در حالی که فرم را تکمیل می کرد، برانداز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was content to stand by as an impassive spectator.
[ترجمه گوگل]او راضی بود که به عنوان یک تماشاگر بی حوصله در کنارش بایستد
[ترجمه ترگمان]راضی بود به عنوان یک تماشاگر خونسرد بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The two men remained impassive throughout the trial.
[ترجمه گوگل]این دو مرد در طول دادگاه بی‌تفاوت ماندند
[ترجمه ترگمان]دو مرد با تاثر تمام در طول محاکمه باقی ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The defendant remained impassive as the judge sentenced him to death.
[ترجمه گوگل]متهم در حالی که قاضی او را به اعدام محکوم کرد بی حوصله ماند
[ترجمه ترگمان]متهم همچنان خونسرد باقی ماند، زیرا قاضی او را به اعدام محکوم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her impassive face showed no sign of reaction to the verdict.
[ترجمه گوگل]چهره بی حال او هیچ نشانی از واکنش به حکم نداشت
[ترجمه ترگمان]چهره خونسرد او نشانه ای از واکنش نشان نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mr Deacon remained impassive throughout the performance.
[ترجمه گوگل]آقای دیکن در طول اجرا بی‌تفاوت ماند
[ترجمه ترگمان]آقای Deacon در سراسر نمایش خونسرد باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ramirez's face was impassive as the judge spoke.
[ترجمه گوگل]هنگام صحبت قاضی، چهره رامیرز بی حال بود
[ترجمه ترگمان]همان طور که قاضی صحبت می کرد چهره رامیرز بی تاثر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Russell struggled to keep an impassive face as she continued.
[ترجمه گوگل]راسل در حالی که ادامه می داد سعی می کرد چهره ای غیرقابل تحمل داشته باشد
[ترجمه ترگمان]راسل در حالی که سعی می کرد چهره آرام و تاثر ناپذیر خود را حفظ کند گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. No emotion showed on Dempster's impassive face, only a slight pallor in his normally ruddy complexion.
[ترجمه گوگل]هیچ احساسی در چهره بی‌حرم دمپستر دیده نمی‌شود، فقط رنگ پریدگی مختصری در رنگ قرمز معمولی او دیده می‌شود
[ترجمه ترگمان]هیچ هیجانی در چهره تاثر ناپذیرش نشان نمی داد، فقط رنگ پریدگی خفیفی در چهره سرخ چهره اش دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی عاطفه (صفت)
soulless, cruel, callous, heartless, unfeeling, stolid, insensitive, inhuman, obdurate, cold-blooded, cold-hearted, insensate, impassive, unkind

بی حس (صفت)
senseless, passive, dead, vapid, torpid, obtuse, insentient, insensible, callous, unfeeling, stolid, insensitive, numb, impassible, insensate, impassive

پوست کلفت (صفت)
thick-skinned, impassive, pachydermatous

تالم ناپذیر (صفت)
impassive

انگلیسی به انگلیسی

• apathetic, unemotional, undemonstrative, stolid; calm, relaxed; not sensitive to pain
if your face is impassive, it does not show any emotion.

پیشنهاد کاربران

بپرس