impassable

/ˌɪmˈpæsəbl̩//ɪmˈpɑːsəbl̩/

معنی: صعب العبور، غیر قابل عبور، بی گدار، غیر قابل پذیرش
معانی دیگر: بی گذار، گذر ناپذیر، نا گذرا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: impassably (adv.), impassability (n.), impassableness (n.)
• : تعریف: impossible to go past, through, over, or around.
متضاد: clear, passable, penetrable, pervious
مشابه: impenetrable

- The road was impassable during the flood.
[ترجمه گوگل] در زمان وقوع سیل جاده صعب العبور بود
[ترجمه ترگمان] در جریان سیل راه غیرقابل عبور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. heavy snow made the road impassable
برف سنگین جاده را غیر قابل عبور کرد.

2. wind had turned the snow into impassable drifts
باد برف ها را به صورت توده هایی صعب العبور درآورده بود.

3. enemy bombardments had cratered the roads and made them impassable
بمباران های دشمن راه ها را پر از چاله و غیرقابل عبور کرده بود.

4. The river's broad mudflats were thought completely impassable.
[ترجمه گوگل]لجنزارهای وسیع رودخانه کاملا صعب العبور تصور می شد
[ترجمه ترگمان]mudflats پهن رودخانه کاملا غیرقابل عبور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The mud made the roads impassable.
[ترجمه گوگل]گل و لای جاده ها را صعب العبور کرده بود
[ترجمه ترگمان]گل جاده را غیرقابل عبور کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was an impassable barrier between the white race and the one which they had reduced to slavery.
[ترجمه گوگل]یک سد صعب العبور بین نژاد سفید و نژادی که آنها را به بردگی تقلیل داده بودند وجود داشت
[ترجمه ترگمان]میان نژاد سفید و کسی که به بردگی کشیده شده بودند، سد غیرقابل عبور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many roads were flooded and impassable following the storm.
[ترجمه گوگل]در پی این طوفان بسیاری از جاده ها دچار آبگرفتگی و صعب العبور شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از راه ها در پی توفان غرق و غیرقابل عبور بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The mountain roads are totally impassable to cars in winter.
[ترجمه گوگل]جاده های کوهستانی در زمستان برای خودروها کاملا صعب العبور است
[ترجمه ترگمان]جاده های کوهستانی در زمستان کاملا غیرقابل عبور هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The rainstorm has made the road impassable.
[ترجمه گوگل]بارش باران جاده را صعب العبور کرده است
[ترجمه ترگمان]باران راه غیرقابل عبور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Recently installed swimming-pool may compensate for sometimes impassable road.
[ترجمه گوگل]استخری که اخیراً نصب شده است ممکن است جاده های گاهی صعب العبور را جبران کند
[ترجمه ترگمان]یک استخر به تازگی نصب شده است و ممکن است برخی از جاده غیرقابل عبور را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The flooding made many streets impassable Sunday.
[ترجمه گوگل]سیل روز یکشنبه بسیاری از خیابان ها را غیر قابل عبور کرد
[ترجمه ترگمان]سیل روز یکشنبه بسیاری از خیابان ها را مسدود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Himalayas have proved an impassable barrier to terrestrial animals.
[ترجمه گوگل]هیمالیا به عنوان مانعی غیرقابل عبور برای حیوانات زمینی شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]هیمالیا ثابت کرده است که سدی غیرقابل عبور برای حیوانات خاکی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Were the roads really as impassable as he claimed?
[ترجمه گوگل]آیا واقعاً جاده ها به همان اندازه که او ادعا می کرد صعب العبور بودند؟
[ترجمه ترگمان]آیا جاده ها به همان اندازه که او ادعا می کرد غیرقابل عبور بودند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The alternative route down the locks became virtually impassable as the locks were allowed to deteriorate.
[ترجمه گوگل]مسیر جایگزین پایین قفل ها تقریباً غیر قابل عبور شد زیرا قفل ها اجازه خراب شدن داشتند
[ترجمه ترگمان]مسیر جایگزین قفل تبدیل به تقریبا غیرقابل عبور شد چون قفل ها مجاز بودند خراب شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صعب العبور (صفت)
impassable

غیر قابل عبور (صفت)
impassable, insurmountable

بی گدار (صفت)
impassable

غیر قابل پذیرش (صفت)
impassable

انگلیسی به انگلیسی

• impossible to cross; impossible to pass through; cannot be traveled through
if a road or path is impassable, you cannot use it because it is blocked or in bad condition.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Not able to be traveled across or through; blocked or obstructed 🛑
🔍 مترادف: Uncrossable
✅ مثال: The flooded river made the road impassable
صعب العبور - غیر قابل عبور
Heavy snow made the road impassable : برف سنگین جاده را غیرقابل عبور کرد.
The impassable path : مسیر صعب العبور
Passable : قابل عبور - گذرا
Possible : ممکن
Impossible : غیر ممکن

بپرس