impale

/ˌɪmˈpeɪl//ɪmˈpeɪl/

معنی: احاطه کردن، محدود کردن، سوراخ کردن، بر چوب اویختن، چهار میل کردن، میله کشیدن، سپوختن
معانی دیگر: (با قلاب یا نیزه) سوراخ کردن (تن کسی را)، چهار میخ کردن (به منظور شکنجه)، به صلابه کشیدن، گرفتار کردن، بیچاره کردن، (نادر) با نرده یا دیوار دفاعی محصور کردن، سورا  کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impales, impaling, impaled
مشتقات: impalement (n.)
(1) تعریف: to pierce and hold fast with a sharp-pointed instrument such as a spear.

- The boy impaled the insect with a sturdy pin and added it to his collection.
[ترجمه گوگل] پسر حشره را با سنجاق محکمی به چوب بست و به مجموعه خود اضافه کرد
[ترجمه ترگمان] پسرک حشره را با یک سنجاق محکم به دیوار میخ کرد و آن را به کلکسیون خود اضافه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many villagers were impaled in the massacre.
[ترجمه گوگل] در این قتل عام بسیاری از روستاییان به چوب کشیده شدند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از روستائیان در این قتل عام کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make immobile or helpless, as with a sharp word or look.

جمله های نمونه

1. The cruel king used to impale his prisoners on sharp sticks.
[ترجمه گوگل]پادشاه ظالم زندانیان خود را به چوب های تیز می چسباند
[ترجمه ترگمان]پادشاه ظالم، زندانی ها را با چوب تیز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Researchers observed one bird impale a rodent on a cactus.
[ترجمه گوگل]محققان مشاهده کردند که یک پرنده جونده ای را روی کاکتوس میخکوب کرد
[ترجمه ترگمان]محققین مشاهده کردند که یک پرنده، موش را به روی یک کاکتوس باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The slightest criticism generates an overwhelming impulse to impale myself on my microscope eyepieces.
[ترجمه گوگل]کوچکترین انتقادی انگیزه ای شدید ایجاد می کند تا خودم را روی چشمی میکروسکوپم بچسبانم
[ترجمه ترگمان]به هر حال کوچک ترین اعتراضی باعث می شود که خودم را روی میکروسکوپ my له کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Impale each stack with a bamboo stick to hold the bales in place.
[ترجمه گوگل]هر پشته را با یک چوب بامبو بچسبانید تا عدل ها را در جای خود نگه دارید
[ترجمه ترگمان]هر یک از آن ها چوب خیزران را با چوب خیزران در جای خود نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do not push me, or I wil impale you on my horns!
[ترجمه گوگل]به من فشار نیاور، وگرنه تو را به شاخ هایم می زنم!
[ترجمه ترگمان]مرا هل نده وگرنه I می کنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Any of various birds, especially the shrike, that impale their prey on thorns.
[ترجمه گوگل]هر یک از پرندگان مختلف، به ویژه کرک که طعمه خود را به خار می زند
[ترجمه ترگمان]هر یک از پرندگان مختلف، به خصوص سنگ چشم، شکار خود را بر روی خار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Impale ( Arms ) moved to Tier no longer requires Deep Wounds.
[ترجمه گوگل]Impale (بازوها) که به Tier منتقل می شوند، دیگر نیازی به زخم عمیق ندارند
[ترجمه ترگمان]impale (سلاح)دیگر نیازی به زخم هایی عمیق ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I say my arrow will impale your brain, now it comes.
[ترجمه گوگل]من می گویم تیر من مغز شما را به چوب می اندازد، حالا می آید
[ترجمه ترگمان]من می گم که پیکان من مغزت رو میکشه، حالا داره میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Singing among the savage branches, it impale itself upon the longest, sharpest spine.
[ترجمه گوگل]با آواز خواندن در میان شاخه های وحشی، خود را بر بلندترین و تیزترین ستون فقرات می چسباند
[ترجمه ترگمان]در میان شاخه های وحشی آواز می خواند و بر بلندترین ستون فقرات می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Impale - This will cause the target to bleed and suffer damage over time.
[ترجمه گوگل]چوب زدن - این باعث می شود هدف در طول زمان خونریزی کند و آسیب ببیند
[ترجمه ترگمان]impale - این باعث خونریزی و آسیب رساندن به زمان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I poisoned him, but I did not impale him on a spear!
[ترجمه گوگل]من او را مسموم کردم، اما او را به نیزه نبستم!
[ترجمه ترگمان]من او را مسموم کردم، اما با نیزه او را نزدم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Despite keeping such company, he did not hesitate to impale the rich and mighty on his pen.
[ترجمه گوگل]او با وجود داشتن چنین همراهی، از به چوبه انداختن ثروتمندان و توانا بر قلم خود دریغ نکرد
[ترجمه ترگمان]با وجود این که این شرکت را نگه می داشت، تردید نداشت که ثروتمند و مقتدر را به قلم خود بسپارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The chameleon will then dart out its long, sticky-tipped tongue, impale the insect and swallow it.
[ترجمه گوگل]سپس آفتاب پرست زبان دراز و چسبناک خود را بیرون می زند، حشره را به چوب می اندازد و آن را می بلعد
[ترجمه ترگمان]مارمولک در آن موقع نوک دراز و tipped خود را بیرون می اورد و حشره را در آن فرو می برد و آن را قورت می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احاطه کردن (فعل)
envelop, circle, ring, sphere, skirt, beset, hoop, orb, hedge, encircle, beleaguer, hem, corral, encompass, girdle, environ, pale, cincture, circuit, clip, whelm, ensphere, impale, insphere, laager

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

سوراخ کردن (فعل)
stick, puncture, bore, gimlet, delve, gore, jab, pierce, dig a hole, perforate, notch, thrust, broach, punch, cut a hole, stab, impale, peck a hole

بر چوب اویختن (فعل)
impale

چهار میل کردن (فعل)
impale

میله کشیدن (فعل)
impale

سپوختن (فعل)
transfix, pierce, spike, impale

انگلیسی به انگلیسی

• pin down, fix in place with a sharp or pointed object; pierce through with a sharp object, stab; make helpless, immobilize with a word or look
if you impale something, you stick a sharp pointed object through it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To pierce or stab something sharply with a pointed object; to hold something in place by piercing it 🔪
🔍 مترادف: Pierce
✅ مثال: The knight impaled the dragon with his lance
۱. سوراخ کردن ۲. به ( میخ، چنگال یا هر چیز نوک تیز ) کشیدن. زدن ۳. به صلابه کشیدن
مثال:
The cruel Pharaoh impaled his prisoners on sharp sticks.
فرعون ظالم و ستمکار زندانیانش را با تکه چوبهای تیز به صلابه کشید.
اصابت کردن

بپرس